سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امامِ رئوف

 

گفتن از زینب و عشقش به تو کار زهراست

زینبی که همه‌ی دار و ندار زهراست

پرورش یافته‌ی باغ و بهار زهراست

باعث فخر همه ایل و تبار زهراست

 

عمه نه؛ مادر سادات پس از زهرا اوست

هیچ کس ثانی زهرا نشود، تنها اوست

 

خواهرت هست و بر این فیض مباهات کند

همه را مست خودش وقت مناجات کند

قبل تکبیر اذان با تو ملاقات کند

بهتر از حضرت عباس مواسات کند

 

شیرزن نه به خدا خالق غیرت زینب

حافظ خانه‌ی توحید و امامت زینب

 

نشر این عشق فقط از کرم زینب توست

عاشقی مشق شده با قلم زینب توست

هرچه غم در دل ما هست غم زینب توست

سرّ تربت که شفا از قدم زینب توست

 

کربلا جلوه‌گهِ محترم زینب شد

پیش‌تر از حرم تو حرم زینب شد

 

آمده تا که دوباره همه را مات کند

اینکه پیش از همه عاشق شده اثبات کند

نذر اولاد تو یک قافله سادات کند

تو دهی اذن و بر این ذهن مباهات کند

 

نه نگو ورنه قسم بر لب زینب آید

نام زهرا ببرد تا که گره بگشاید

 

این دو یوسف دو غلام علی اکبر هستند

این دو تا آبروی عترت جعفر هستند

آشنا با همه آیات مطهر هستند

تربیت یافته‌ی ساقی لشگر هستند

 

این جگرگوشه و آن پاره‌تن زینب توست

این حسین و دگری هم حسن زینب توست

 

حرمله کو که سه‌شعبه به کمان بگذارد

کو سنان نیزه به جسم دو جوان بگذارد

شمر کو پا به روی سینه‌شان بگذارد

سرشان را ببرد روی سنان بگذارد

 

تن‌ِشان را به سُم مرکبشان بسپارد

تا که دست از سر تو قوم لعین بردارد

 جواد حیدری 


[ سه شنبه 93/8/6 ] [ 11:15 صبح ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

از جنس غیرت

کودکانی عاشق و دلداده پروردم حسین
تا جوان گشتند قربان تو آوردم حسین

شیرشان دادم که شیر کربلای تو شدند
هر دو را نذر علی اکبرت کردم حسین

گرچه ناقابل ترین هدیه، دو طفل زینبند
اذن تو درمان بود بر قلب پر دردم حسین

داغ این دو پیش مظلومی تو هیچ است، هیچ
من پریشان تو بین قوم نامردم حسین

کودکانم جای خود گر رخصتی بر من دهی
سینه و پهلو سپر دور تو می گردم حسین

غیرت این دو ز جنس غیرت سقّای توست
هر دو را رزمنده ی راه تو پروردم حسین

در وجود این دو صبر و طاقت این درد نیست
بنگرند از کینه نیلی، چهره ی زردم حسین

جواد حیدری

ادامه مطلب...

[ یکشنبه 91/8/28 ] [ 6:25 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

از جنس غیرت

کودکانی عاشق و دلداده پروردم حسین
تا جوان گشتند قربان تو آوردم حسین

شیرشان دادم که شیر کربلای تو شدند
هر دو را نذر علی اکبرت کردم حسین

گرچه ناقابل ترین هدیه، دو طفل زینبند
اذن تو درمان بود بر قلب پر دردم حسین

داغ این دو پیش مظلومی تو هیچ است، هیچ
من پریشان تو بین قوم نامردم حسین

کودکانم جای خود گر رخصتی بر من دهی
سینه و پهلو سپر دور تو می گردم حسین

غیرت این دو ز جنس غیرت سقّای توست
هر دو را رزمنده ی راه تو پروردم حسین

در وجود این دو صبر و طاقت این درد نیست
بنگرند از کینه نیلی، چهره ی زردم حسین

جواد حیدری


[ چهارشنبه 91/8/17 ] [ 7:34 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

اجازه

بهترین بنده ی خدا زینب
هل اتی زینب انّما زینب
ریشه ی صبر انبیا زینب
زینبا، زینبا، و یا زینب
 
بانی روضه های غم زینب
تا ابد مبتلای غم زینب
 

گفت ای مصطفای عاشورا
ای فدای تو زینب کبری
تو علی هستی و منم زهرا
پس فدایت تمام پهلوها
 
سر خواهر فدای این سر تو
همه ی ما فدای اکبر تو

 
گفت: ای شاه ما، اجازه بده
حضرت کربلا اجازه بده
جان این بچّه ها اجازه بده
جان این دو بیا اجازه بده
 
قبل از آنکه سر تو را ببرند
این سر خواهر تو را ببرند

 
من هوای تو را به سر دارم  
به هوای تو بال و پر دارم  
از غریبی تو خبر دارم  
دو پسر نه، دو تا سپر دارم
 
زحمتم را بیا به باد مده  
اشتیاق مرا به باد مده

 

در دل خیمه خسته اند این دو
سر راهت نشسته اند این دو  
دل به لطف تو بسته اند این دو  
با بزرگان نشسته اند این  دو
 
این دو با یار تو بزرگ شده اند
با علمدار تو بزرگ شده اند

 
در کرم، سائلی به دست آور
زین دو تا حاصلی به دست آور
سپر قابلی به دست آور
«تا توانی دلی به دست آور»
 
«دل شکستن هنر نمی باشد»
نظرت هم اگر نمی باشد

 
ای فدایت تمامی سرها  
سر چه باشد به پای دلبرها
از چه در اشتیاق خواهر ها  
تو نظر می کنی به دیگرها
 
آخرش یا اجازه می گیرم
یا همین کنج خیمه می میرم

 
ای برادر اشاره ای فرما
ذوقشان را نظاره ای فرما  
رد مکن - راه چاره ای فرما
لااقل استخاره ای فرما
 
شاید این بچّه های من بروند
شاید این دو به جای من بروند

 
زار و گریان مکن مرا جانا
ردّّ احسان مکن مرا جانا
مو پریشان مکن مرا جانا  
باز طوفان مکن مرا جانا
 
ورنه نیزه به دست می گیرم
جان هر آنچه هست می گیرم

 
تو اگر مبتلا شوی چه کنم؟
پیش چشمم فدا شوی چه کنم؟
پیش من سر جدا شوی چه کنم؟
کشته ی زیر پا شوی چه کنم?
 
وای اگر حنجرت شکسته شود  
پیش من پیکرت شکسته شود


این دلم کوه غم شود بد نیست
قدّ من گر که خم شود بد نیست
رفتنت دیر هم شود بد نیست
چند تا نیزه کم شود بد نیست

این دو که روبروی تو هستند
پیشمرگ گلوی تو هستند

علی اکبر لطیفیان


[ چهارشنبه 91/8/17 ] [ 7:33 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

دارالشّفا

گیرم که رد کنی دل ما را خدا که هست
باشد! محل نده، قسم مرتضی که هست

وقتی قسم به معجر زینب قبول نیست
چادر نماز حضرت خیرالنّسا که هست

یک گوشه می نشینم و حرفی نمی زنم
بیرون مکن مرا تو از این خانه، جا که هست

از درد گریه تکیه مده سر به نیزه ات
زینب نمرده، شانه ی دارالشّفا که هست

قربانیان خواهر خود را قبول کن
گیرم که نیست اکبر تو، طفل ما که هست

گفتی که زن جهاد ندارد، برو برو
لفظ «برو» چه داشت برادر؟ «بیا» که هست

خون را بیا به دست دو قربانی ام بکش
تو خون مکش به دست، عزیزم حنا که هست

گفتی مجال خدمتشان بعد از این دهم
از سر مرا تو باز مکن، کربلا که هست

گفتی که بی تو سر نکنم، خب نمی کنم
بعد از تو راه کوفه و شام بلا که هست

محمد سهرابی


[ چهارشنبه 91/8/17 ] [ 7:32 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

دو کبوتر

کاش مشمول دعاهای پیمبر بشویم
باز هم باعث خشنودی مادر بشویم

نکند دیر شود لحظه ی پرواز از خاک
کاش ما هم بپریم و دو کبوتر بشویم

پس بگیرید ز ما منصب سرداری را
قصدمان است در این معرکه بی سر بشویم

آبرویی که خدا داده به ما می ریزد
اگر از قافله جا مانده و آخر بشویم

ما نداریم بهایی مگر از لطف خدا
پیشمرگان علی اکبر و اصغر بشویم

قدر یک پلک زدن مانده که در عرش خدا
زائر فاطمه و ساقی کوثر بشویم

محسن مهدوی


[ چهارشنبه 91/8/17 ] [ 7:31 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

دو بال

دویده ایم که همراه کاروان باشیم
رسیده ایم که در جمع عاشقان باشیم

به شوق اوج گرفتن ستاره آمده ایم
که خاکبوس قدمهای آسمان باشیم

شما و این همه غربت، چگونه جان ندهیم؟
خدا کند که سزاوار بذل جان باشیم

دو چشم حضرت مادر دو چشمه باران است
چگونه شاهد این درد بی کران باشیم؟

دویده در رگ ما خون جعفر طیّار
زمان آن شده تا عرش پر زنان باشیم

دو بال سبز پریدن به اذن دست شماست
اگر اجازه دهید از پرندگان باشیم

دو نوجوان فدایی، دو نوجوان شهید
همان که آرزوی مادر است، آن باشیم

سید محمد جواد شرافت


[ چهارشنبه 91/8/17 ] [ 7:30 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

محضر سلیمان

ای فدای دل منوّرتان
ای به قربان چشم کوثرتان

وای بر حال جبرئیل، او را
گر برانید، روزی از درتان

تو سلیمان و موری آمده است
تا مشرّف شود به محضرتان

من کیم؟ دوره گرد چشمانت
زینبم من همان کبوترتان

کودکانم چه ارزشی دارند؟
جان عالم تصدّق سرتان

کرده ام یا اخا دو آئینه
نذر چشم علیّ اصغرتان

ظهر دیدی چگونه خوش بودند
در صفوف نماز آخرتان

به امیدی بزرگشان کردم
تا به دستم شوند پرپر تان

گر بگویی بمیر می میرند
دست بر سینه اند و نوکرتان

پای تفسیر، شیرشان دادم
پای تفسیرِ گریه آورتان

پای تفسیر سوره ی مریم
سوره ی زخم های پیکرتان

تا که راضی شوی و اذن دهی
پر بگیرند در برابر تان

یادشان داده ام قسم بدهند
بر ضریح کبود مادرتان

بگذار اینکه ذبحشان سازم
پای رگهای سرخ حنجرتان

علی اکبر لطیفیان


[ سه شنبه 91/8/16 ] [ 10:33 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

فتوا

تا صوت قرآن از لب آنها می آید
کفر تمام نیزه ها بالا می آید

دجّال های شهر کوفه در فرارند
دارد سپاه زینب کبری می آید

سدّ سپاه کوفه را در هم شکستند
تکبیر های حضرت سقّا می آید

خون علی گویان عالم را بریزید
ای دشنه ها، تازه ترین فتوا می آید

آداب جنگ کربلا مثل مدینه ست
چون ضربه هاشان سمت پهلوها می آید

ای نیزه داران، نیزه هاتان را مکوبید
روز مبادا، عصر عاشورا می آید

خون گلوشان خاک را بی آبرو کرد
آسیمه سر با طشت خود یحیی می آید

ای تیغ های کند با تقسیم سرها
چیزی از آنها گیرتان آیا می آید؟!

این اوّلین باریست که از پشت خیمه
دارد صدای گریه ی آقا می آید

وحید قاسمی


[ سه شنبه 91/8/16 ] [ 10:32 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

نذر سر تو

حضرت عاطفه، این سنگ اگر بگذارد
دل آئینه ای ام قصد تقرّب دارد

آسمانم همه ابری ست، تماشایم کن
«نه» نگو چون به تلنگر زدنی می بارد

حرفم این است که لطمه به غرورم نزنی
دست رد بر جگر تُنگ بلورم نزنی


مهلتی تا که کنار تو تلألو بکنم
با دل سوخته ات بیعتی از نو بکنم

نذر کردم که به اندازه ی وسعم آقا
همه ی هستی خود نذر سر تو بکنم

دو پسر نزد تو با چشم ترم آوردم
دو جگرگوشه ز جنس جگرم آوردم

هر دو بر گوشه ی دامان شما ملتمس اند
بر در خانه ی احسان شما ملتمس اند

در دل کوچکشان عشق شما می جوشد
تا که گردند به قربان شما ملتمس اند

هر دو تا شیر مرا با غم تو نوشیدند
از شب پیش برای تو کفن پوشیدند


حضرت آینه بگذار سرافراز شوم
در شعاع کرمت بشکفم و باز شوم

طپشم کند شده مرحمتی کن آقا!
تا به پایان نرسم باز هم آغاز شوم

این حریصان شهادت ز پی نان تواند
هر دو از روز ازل دست به دامان تواند


پیش از آنی که بیایند تفأل زده اند
عطر بر پیرهن و شانه به کاکل زده اند

یک دهه فاطمیه گریه به زهرا کردند
تا که بر دامن تو دست توسّل زده اند

قسم مادرمان بر لبشان زمزمه است
فاطمه فاطمه یا فاطمه یا فاطمه است

سعید توفیقی


[ سه شنبه 91/8/16 ] [ 10:31 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 248
بازدید دیروز: 6
کل بازدیدها: 1189449