سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امامِ رئوف

تنور خولی

به تاخت می رود و از خزان خبر دارد
به تاخت می رود انگار بار سر دارد

گمان کنم که ز نعش پرنده آمده است
و پای مرکب او را ببین که پر دارد

تمام شادی دنیاست در دلش انگار
میان کیسه ی خود تکّه های زر دارد

مسیر کوفه و یک خانه و تنوری داغ
تنور خانه ی او روضه اش خطر دارد

دعا کنیم که زهرا ندیده باشد و بعد
کسی بیاید و درب از تنور بر دارد

سید محمد حسینی
 

***

کنج تنور

آخر چه شده ز خانه دور افتادی
تو دور ز خواهر صبور افتادی

زینب به میان خیمه می سوزد و تو
ای وای بمیرم به تنور افتادی

جواد حیدری

**********

مصحف

یک سر خونین چه می بینم خدایا در تنور
آفتابی می کنم امشب تماشا در تنور

نوح من، با نوحه ی طوفان دلم را آب کن
رگ رگ از هر چشمه ی خون است دریا در تنور

کوثر عصمت بهشت ناله دارد یا مگر
فاطمه گمگشته ی خود کرده پیدا در تنور

مصحف عشق است رگ های بریده ای عجب
خوش تلاوت می شود قرآنِ گویا در تنور

در بساط عیش بزم ماتم است و جبرئیل
کرده بر پا محشری از واحسینا در تنور

جعفر رسول زاده


[ دوشنبه 91/9/6 ] [ 10:39 صبح ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

جلوه نور

امان از بی حیایی که شرور است
همان نامرد که غرق غرور است

سر شه را میان کیسه می بُرد
همانکه جلوه ی اللهُ نور است

سر شه اینچنین و پیکر او
شکسته حرمت از سمّ ستور است

پی کسب رضای یک حرامی
کند تعجیل و گوید راه دور است

به کوفه دیر آمد خولی پست
بگفتا صبح هنگام ظهور است

به خانه رفت در تاریکی و دید
که تنها جای این سر در تنور است

به خاکستر نشست آقای خوبان
قیامت را بگو وقت ظهور است

در این هنگامه باید گفت یارب
که خالی جای بانویی صبور است

خدا را شکر زهرا زود آمد
که مادر بهر فرزندش غیور است

بگفتا: یا بُنَی، مادر فدایت
پس از این قلب عالم بی سرور است

***
بُنَیّ از چه لبهایت شکسته
چرا خون روی ابرویت نشسته

نگفتی مادرت زهراست مادر؟
نگفتی آب مهر ماست مادر؟

زنم شانه دوباره گیسویت را
مرتّ می نمایم ابرویت را

«بُنیَّ» سرگذشت تو غریب است
جدایی تو و زینب عجیب است

سرت اینجا تنت بر روی خاک است
لبت چون قلب زینب چاک چاک است

الهی خیر از عمرش نبیند!
الهی که به خاکستر نشیند!

کسی که با سر پاکت چنین کرد
تو را اینگونه خاکستر نشین کرد

جواد حیدری

***

تنور کوفه

پریشان حال بود و گریه می کرد
زنی که بر سری سجده می آورد

خداوندا چه می شد در غروبش
تنور خانه را روشن نمی کرد

علی اکبر لطیفیان

**********

تا اربعین

تازه رسیده از سفر کربلا سرت
بین تن تو فاصله افتاده تا سرت

با پهلوی شکسته و با صورت کبود
کنج تنور کوفه کشانده مرا سرت

پیشانی ات شکسته و موهات کم شده
خاکستر تنور چه کرده است با سرت؟

وقتی که هست دامن من نذر بچّه هام
در گوشه ی تنور بیفتد چرا سرت؟

رگ های گردنت چقدر نا مرتّب است
ای جان من چگونه مگر شد جدا سرت؟

این جای سنگ نیست، گمان می کنم حسین
افتاده است زیر سم اسب ها سرت

باید کمی گلاب بیارم بشویمت
خاکی شده است از ستم بی حیا سرت

چشمان تو همیشه به دنبال زینب است
تا اربعین اگر برود هر کجا سرت

علی اکبر لطیفیان


[ دوشنبه 91/9/6 ] [ 10:31 صبح ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]


.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 7
بازدید دیروز: 29
کل بازدیدها: 1173849