سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امامِ رئوف

نذر سر تو

حضرت عاطفه، این سنگ اگر بگذارد
دل آئینه ای ام قصد تقرّب دارد

آسمانم همه ابری ست، تماشایم کن
«نه» نگو چون به تلنگر زدنی می بارد

حرفم این است که لطمه به غرورم نزنی
دست رد بر جگر تُنگ بلورم نزنی


مهلتی تا که کنار تو تلألو بکنم
با دل سوخته ات بیعتی از نو بکنم

نذر کردم که به اندازه ی وسعم آقا
همه ی هستی خود نذر سر تو بکنم

دو پسر نزد تو با چشم ترم آوردم
دو جگرگوشه ز جنس جگرم آوردم

هر دو بر گوشه ی دامان شما ملتمس اند
بر در خانه ی احسان شما ملتمس اند

در دل کوچکشان عشق شما می جوشد
تا که گردند به قربان شما ملتمس اند

هر دو تا شیر مرا با غم تو نوشیدند
از شب پیش برای تو کفن پوشیدند


حضرت آینه بگذار سرافراز شوم
در شعاع کرمت بشکفم و باز شوم

طپشم کند شده مرحمتی کن آقا!
تا به پایان نرسم باز هم آغاز شوم

این حریصان شهادت ز پی نان تواند
هر دو از روز ازل دست به دامان تواند


پیش از آنی که بیایند تفأل زده اند
عطر بر پیرهن و شانه به کاکل زده اند

یک دهه فاطمیه گریه به زهرا کردند
تا که بر دامن تو دست توسّل زده اند

قسم مادرمان بر لبشان زمزمه است
فاطمه فاطمه یا فاطمه یا فاطمه است

سعید توفیقی


[ سه شنبه 91/8/16 ] [ 10:31 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 96
بازدید دیروز: 189
کل بازدیدها: 1175166