سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امامِ رئوف

جز عجز، سائل چاره‌ای دیگر ندارد 

وقتی کریمیِ‌ خدا آخر ندارد

 

 ما را برای در زدن معطل نکردند

اصلاً ‌بیوت این کریمان در ندارد

 

این خانواده کودکش ذاتاً بزرگ است

نام علی که اصغر و اکبر ندارد

 

طفل رباب است و ولیکن عادتش بود

از شانه‌ی عمّه سرش را بر ندارد

 

بین مقامات رباب این شأن کافی‌ست

که هیچ‌کس جز او علی اصغر ندارد

 

وقتی که آمد لشگر کوفه به هم ریخت

میدان علمداری از این بهتر ندارد

 

وقتی که آمد لشگر از دور پدر رفت

آخر گمان کردند که لشگر ندارد

 

طفل است و بابای «بلاتکلیف» مانده

حیرانی است و کودکی که سر ندارد

 

گیرم که از فردا دوباره آب وا شد

چه فایده، ششماهه که دیگر ندارد

علی اکبر لطیفیان


[ جمعه 93/8/9 ] [ 1:57 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

یک گام رو به پیش و یکی رو به پس رود

با خود مردّد است به سوی چه کس رود؟

 

به دست‌های خونی خود می‌کند نگاه

جان آمده به لب که به جای نفس رود

 

پشت سرش نگاه عطش‌خیز مادری است

خیره... مگر عبا ز روی طفل پس رود

***

قنداق را به سینه‌ی خود می‌فشارد... آه

آرام می‌کند به سوی خیمه‌ها نگاه

 

آبش نداده‌اند... بماند... که بر دلش

زخم دوباره می‌زند این خنده‌ی سپاه

 

گهواره مانده چشم به راه مسافرش

همراه خواهری که شده گریه‌اش پناه

 

مانده کجا رود؟ به سوی خنده‌های شوم؟

یا سمت گریه‌های عطش‌ناک خیمه‌گاه؟

امیر اکبر زاده


[ جمعه 93/8/9 ] [ 1:46 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

دیدنت در همه‌ی راه معمّا شده است

تو کجا نیزه کجا! وای چه با ما شده است

 

دیدنت سخت ولی سخت‌تر از آن این است

باز هم حرمله سرگرم تماشا شده است

 

باورم نیست که بالای سرم می‌خندی

دل من سوخته‌تر از دل لیلا شده است

 

ساربانی که نگین پدرت را دارد

چند روزی است در این قافله پیدا شده است

 

حجم تیری که علمدار زمین‌گیرش شد

باورم نیست که در حنجره‌ات جا شده است

 

کاش آرام رود قافله تا خواب روی

بعد من نوبت لالائی زهرا شده است

 

کاش آرام رود تا که نیفتی از نی

ولی افسوس سر رأس تو دعوا شده است

 

نیزه‌داری که تو را می‌بَرَد این را می‌گفت

باز هم زخم گلوی پسرت وا شده است

 حسن لطفی


[ جمعه 93/8/9 ] [ 1:39 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

نام تو را همینکه صدا می‌زند رباب

آتش به جان کرب و بلا می‌زند رباب

 

مثل دل پدر گلویت پاره پاره است

اما دوباره حرف شفا می‌زند رباب

 

شد سینه پر ز شیر؛ ولی شیرخواره نیست

مادر بیا که باز صدا می‌زند رباب

 

چون در خیال خویش بغل می‌کند تو را

بوسه به زخم حلق شما می‌زند رباب

 

زحمت برای مادر و خلعت برای غیر

دیگر نگو که ناله چرا می‌زند رباب

 

قلب سکینه از غم تو تیر می‌کشد

در هرکجا که حرف تو را می‌زند رباب

 سید محمد جوادی


[ جمعه 93/8/9 ] [ 1:28 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

خندیدی و شکستم و عالم خراب شد

سهم تمام ثانیه‌ها اضطراب شد


تیری رسید و صحبت من ناتمام ماند

گفتم که آب؛ تیر برایم جواب شد


تیری رسید حنجرت آتش گرفت و بعد

از آتش گلوی تو قلبم کباب شد


تصویر حلق پاره‌ات ای کودک شهید

در چشم‌های دخترکی تشنه قاب شد


آنجا که موج‌موج دل آب سنگ شد

آنجا که فوج‌فوج دل سنگ آب شد


تیری رسید و هستی من را به باد داد

آهنگ من بریده بریده «رباب» شد

سید محمد جوادی


[ جمعه 93/8/9 ] [ 1:13 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

عرض گلو

ششماهه‌ترین تشنه به دست پدر آمد

با لب زدنش گریه‌ی هر سنگ درآمد


در فاصله‌ی کوچک یک بوسه به سرعت

بی‌تاب شد و حوصله‌ی تیر سرآمد


این عرض گلو لازمه‌اش تیر سه‌شعبه ‌است؟

یا آهن سرد است؟ چرا شعله‌ور آمد؟


می‌خواست که کمتر بشود زحمت شمشیر

با این همه شدّت به گلویش اگر آمد


در رگ‌رگ حلقوم چه سرسخت گره خورد

بابا چه کشیده است که تا تیر درآمد

***

مادر شوی و منتظر؛ آنوقت ببینی

قنداقه‌ی خونین شده ای از پسر آمد


نزدیکی شرمندگی نیزه‌ی سقّا

خورشید سرش از افق نیزه برآمد

علیرضا لک


[ جمعه 93/8/9 ] [ 1:12 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

شعار آب

کودک میان خیمه دلش بیقرار آب
امّا به دست دشمن سرکش مهار آب

چندین بنفشه بین حرم رو به قبله، حیف
بی سر میان معرکه خفته سوار آب

چشمان دخترک به سوی نهر علقمه است
یعنی که می کشد به خدا انتظار آب

لب را به شِکوه باز نمود و به گریه گفت
با ما نبود جان پدر این قرار آب

گر تشنه لب به خیمه بمیرد برادرم
گردد سیاه در دو جهان روزگار آب

وقتی خبر رسید عمو تشنه شد شهید
دیگر نبود بر لب دختر شعار آب

سید محمد جوادی

ادامه مطلب...

[ چهارشنبه 91/9/1 ] [ 10:41 صبح ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

ذبیح خردسال

هم چو روی طفل من بی رنگ و رو مهتاب نیست
بخت من در خواب و چشم کودکم را خواب نیست

گفتم از اشکم مگر ای غنچه نوشی آب لیک
از تو معذورم که اشک من به جز خوناب نیست

در حرم هر سمت باشد قبله اما بهر من
غیر رویت قبله و جز ابرویت محراب نیست

خیمه بیت الله و کعبه مهد و در طواف اهل حرم
این طواف حجّ عشق است و جز این آداب نیست

هفت بار آمد صفا و مروه، هاجر آب جست
من که ده ها بار در هر خیمه رفتم آب نیست

قسمتی از راه را با هروله هاجر برفت
من همه ره را دویدم کام تو سیراب نیست

حج من اتمام شد برخیز احرامم بکن
ای ذبیح خردسال اکنون که وقت خواب نیست

حاج علی انسانی

ادامه مطلب...

[ چهارشنبه 91/9/1 ] [ 9:8 صبح ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

همین که دو تایی به میدان رسیدند
روی دست خورشید، شش ماه دیدند

به والله کارش علی اکبری بود
اگر چه علی اصغرش آفریدند

سرش را روی شانه بالا گرفته ست
کسی را به این سر بلندی ندیدند

از این سمت، علی که جلوتر می آمد
از آن سمت ،لشگر عقب می کشیدند

همین که گلوی خودش را نشان داد
تمامی دل ها به رایش طپیدند

پدر گردنش کج- پسر گردنش کج
چقدر این دو از هم خجالت کشیدند!

لب کوچکش خشک و حلقوم او خشک
چه راحت گلوی علی را بریدند

عبا گرچه نگذاشت زن ها ببینند
صدای کف و سوت را که شنیدند

     علی اکبر لطیفیان


[ پنج شنبه 91/5/5 ] [ 10:17 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

هم چو روی طفل من بی رنگ و رو مهتاب نیست
بخت من در خواب و چشم کودکم را خواب نیست

گفتم از اشکم مگر ای غنچه نوشی آب لیک
از تو معذورم که اشک من به جز خوناب نیست

در حرم هر سمت باشد قبله اما بهر من
غیر رویت قبله و جز ابرویت محراب نیست

خیمه بیت الله و کعبه مهد و در طواف اهل حرم
این طواف حجّ عشق است و جز این آداب نیست

هفت بار آمد صفا و مروه، هاجر آب جست
من که ده ها بار در هر خیمه رفتم آب نیست

قسمتی از راه را با هروله هاجر برفت
من همه ره را دویدم کام تو سیراب نیست

حج من اتمام شد برخیز احرامم بکن
ای ذبیح خردسال اکنون که وقت خواب نیست

       استاد حاج علی انسانی


[ پنج شنبه 91/5/5 ] [ 10:12 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 55
بازدید دیروز: 63
کل بازدیدها: 1174031