سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امامِ رئوف

روزهای زخم

خون دلی که خورده ای آغاز راه بود
پرواز آسمانی ات از دودِ آه بود

خورشید خردسالی ات اندوه ابر داشت
وقتی ز داغ مادر تو تیره ماه بود

می دید موج مدّ نگاهت که همچو ماه
دریای ناله های علی رو به چاه بود

از روزهای زخم که بر مجتبی گذشت
خون لخته های طشت فقط عذرخواه بود

مثل تو شوق نیزه و شمشیر بوسه خواست
وقتی دلت به گوشه ای از قتلگاه بود

می سوختی که در تب حمله به یوسفت
کاری اگر ز دست تو آمد نگاه بود

رو کرده ای به سمت مدینه که ای رسول
این پاره تن، حسین تو روحی فداه بود
ادامه مطلب...

[ شنبه 92/3/4 ] [ 4:45 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

سفر بخیر

آه ای صبور قافله ی غم سفر بخیر
راوی روضه های محرم سفر بخیر

خلوت نشین نیمه شب ندبه های اشک
دلگیر بغض های دمادم سفر بخیر

یکسال و نیم غربت و دلتنگی و فراق
یکسال و نیم گریه ی نم نم سفر بخیر

ای شاهد مراثی گودال قتلگاه
ای وارث مصیبت اعظم سفر بخیر

بغض غریب خاطره های کبودِ شام
امن یجیب کوچه ی ماتم سفر بخیر

روی کبود و نیلی و آشفته ی فراق
موی سپید و خاکی و درهم سفر بخیر

زلفی بخون نشسته سرِنیزه ها رهاست
بانو به زیر سایه ی پرچم سفر بخیر

یوسف رحیمی


[ شنبه 92/3/4 ] [ 4:44 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

دیده ام

کعبه ی غمها منم غصه فراوان دیده ام
من رسول کربلایم داغ جانان دیده ام

دختر خورشیدم و ام المصائب زینبم
روی رحل نیزه ها قاریِ قرآن دیده ام

بارها تا قتلگاه افتان و خیزان گشته ام
خنجر کینه روی حلقوم عطشان دیده ام

وای من از سنگهای کوفیان بی حیا
ظلم های بی شمار شام ویران دیده ام

دختر حیدر کجا و مجلس نامحرمان
چوبدستیِ جفا بر لعل و دندان دیده ام

احسان محسنی فر


[ شنبه 92/3/4 ] [ 4:43 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

چندیست...

یک سال می شود که تو هم پر کشیده‌ای
من هم به سوگ پر زدن تو نشسته‌ام

شاید به جا نیاوری‌ام آشنای من
می‌بینی از فراق تو خیلی شکسته‌ام

*
چون آفتاب بر لب بامم که مثل تو
مانده به زیر صورت خورشید پیکرم

ای تشنه لب به یاد ترک‌های لعل تو
لب تشنه مانده‌ام به نفسهای آخرم
ادامه مطلب...

[ شنبه 92/3/4 ] [ 4:41 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

عصمت زهرایی

فدای عصمت زهرایی تو
غروب بی کسی ها سر نمی شد
به جز غم قسمت خواهر نمی شد
غم عالم اگر بر شانه اش بود
از این قامت کمانی تر نمی شد

***
تمام دشت از غربت لبالب
نمانده سرپناهی در دل شب
کنار خیمه ای آتش گرفته
همه پروانه، همچون شمع زینب

***
اگر چه غربتت بوده دمادم
اگر چه دیده ای غم های اعظم
«فدای عصمت زهرائی تو»
نشد یک نخ ولی از معجرت کم

یوسف رحیمی


[ شنبه 92/3/4 ] [ 4:39 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

بگذار بگذریم

هر چند پای بی رمق او توان نداشت
هر چند بین قافله جانش امان نداشت
 
بار امانتی که به منزل رسانده است
چیزی کم از رسالت پیغمبران نداشت
 
جز گیسوان غرق به خون روی نیزه ها
در آتش بلا به سرش سایه بان نداشت
 
آیا به جز حوالی گودال، ساربان
راهی برای بردن این کاروان نداشت؟
 
یک شهر چشم خیره به ... بگذار بگذریم
شهری که از مروّت و غیرت نشان نداشت
 
آری هزار داغ و مصیبت کشیده بود
اما تنور و تشت طلا را گمان نداشت
 
دیگر لب مقدس قرآن کربلا
جایی برای بوسه‌ی آن خیزران نداشت!

یوسف رحیمی


[ شنبه 92/3/4 ] [ 4:37 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

صبح امید قافله

بر تلّ پایداری خود ایستاده ای
در کربلای دوم خود پا نهاده ای
 
از این به بعد بیرق نهضت به دوش توست
دریای استقامت و کوهِ اراده ای!
 
با پرچم سحر به سوی شام میروی
صبح امید قافله! خورشید زاده ای
 
نشناخته صلابت زهرایی تو را
هر کس که فکر کرده تو از پا فتاده ای
 
داغ هزار طعنه به جانت خریده ای
در دست باد رشتهی معجر نداده ای
 
هر چند خم شده قدت از داغ کربلا
تو در مصاف کوفه و شام ایستاده ای

یوسف رحیمی


[ شنبه 92/3/4 ] [ 4:35 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

کوه استقامت

نور چشمان علی دلبند زهرا زینب است
عالمی سرگشته چون مجنون و لیلا زینب است

مظهر صبر و محبّت، معدن مهر و حیا
کوه عشق و استقامت قدرِ والا زینب است

زینت نام پدر چون مادرش امّ ابیه
یار و همسنگر برادر را به هر جا زینب است

ذوالفقار حیدری را در زبان دارد، یقین
آنکه می سازد عدو را سخت رسوا زینب است

در ره سرخ حسینی شهره ی آفاق اوست
زن مگو تنها یل وادیِ هیجا زینب است

کاروان عشق را مانند عباس دلیر
با علمداری کند در دهر برپا زینب است

آنکه شام و کوفه را با خطبه ویران می کند
با لسانی دلنشین بی ترس و پروا زینب است

با دو دست بسته همراه اسیران بلا
شاهد آیات قرآن روی نی ها زینب است

آنکه از هر بام و در سنگ جفایش می زنند
سینه می سازد سپر در نزد اعدا زینب است

چهره ی نیلی و پیکر همچنان مادر کبود
روضه خوان مجلس شام غم افزا زینب است

آنکه مویش شد سپید و قامتش همچون کمان
در میان دشت خون بر حفظ گلها زینب است

آنکه داغ شش برادر می کشد در نیم روز
باز اسب عشق می تازید تنها زینب است

روز محشر کز زمین یک نی بلند است آفتاب
آنکه درد بی کسان سازد مداوا زینب است

الغرض آنکس که فتح کربلا در دست اوست
می خروشد هر طرف مانند دریا زینب است

ضامن جنّت بود بر عاشقان کربلا
آنکه با دستش شود پرونده امضا زینب است

حاج حبیب الله موحد


[ چهارشنبه 91/10/6 ] [ 2:39 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

فدای زینب

تازه فهمیدم دلم از خاک پای زینب است
اشکهای دیده ام از اشکهای زینب است

تازه فهمیدم دلم عصیان نمی گیرد چرا
این دل شوریده ام مست ولای زینب است

تازه فهمیدم که چشمانم چرا بی اشک نیست
از ازل آب و گلم غرق نوای زینب است

تازه فهمیدم که فریادم ز امداد کجاست
نعره های جانم از جنس صدای زینب است

«انتمُ المنصور» می دانید ای عشّاق کیست؟
این شما هستید، یاریتان برای زینب است

نسل عاشورا به صُلب کیست؟ در صلب شماست
ضامن نسل شما سوز دعای زینب است

ای برادرهای پیغمبر به دلهاتان سلام
سینه ی گرم شما مهد عزای زینب است

صورت زخم شما همچون اسیران بلاست
تا ابد عالم پر از درد و بلای زینب است

خیمه ی پر شورتان از خیمه های کربلاست
پرچم سرخ شما زیر لوای زینب است

با تمام معرفت می گویم اینک یا حسین
عاقبت این جان ناقابل فدای زینب است

کرده دلهای شما را فاطمه امیدوار
هر که خواهد کربلا حاجت روای زینب است

حاج محمود ژولیده


[ چهارشنبه 91/10/6 ] [ 2:20 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

تفسیر قرآن

زینب آمد شام را یکباره ویران کرد و رفت
اهل عالم را ز کار خویش حیران کرد و رفت
 
از زمین کربلا تا کوفه و شام خراب
هر کجا بنهاد پا فتحی نمایان کرد و رفت
 
با لسان مرتضی از ماجرای نینوا
خطبه ی جانسوز اندر کوفه عنوان کرد و رفت
 
با کلام جانفزا اثبات دین حق نمود
عالمی را دوستدار اهل ایمان کرد و رفت
 
بر فراز نی چو آن قرآن ناطق را بدید
با عمل آن بی قرین، تفسیر قرآن کرد و رفت
 
در دیار شام برپا کرد از نو انقلاب
سنگر اهل ستم را سست بنیان کرد و رفت
 
خطبه ی قرّا، بیان فرمود در کاخ یزید
کاخ استبداد را از ریشه ویران کرد و رفت
 
شام، غرق عیش و عشرت بود در وقت ورود
وقت رفتن شام را شام غربان کرد و رفت

زین خطب اتمام حجت کرد بر کافر دلان
کافران را مستحقّ نار و نیران کرد و رفت

از کلام حق پسندش شد حقیقت آشکار
اهل حق را شامل الطاف یزدان کرد و رفت

شام غرق عیش و عشرت بود در وقت ورود
وقت رفتن شام را شام غریبان کرد و رفت

دخت شه را بعد مردم در خرابه جاى داد
گنج را در گوشه ویرانه پنهان کرد و رفت

ز آتش دل بر مزار دختر سلطان دین
در وداع آخرین شمعى فروزان کرد و رفت

با غم دل چون که مى شد وارد بیت الحزن
«سروى» دلخسته را محزون و نالان کرد و رفت

مرحوم حاج قاسم سروی ها


[ سه شنبه 91/10/5 ] [ 11:1 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 108
بازدید دیروز: 136
کل بازدیدها: 1187822