سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امامِ رئوف

ام المصائب

تو کیستی که عقل مجنون توست
عشق به تو عاشق و مدیون توست

تویی جگرگوشه ی آل کسا
به درک تو فهم رسا، نارسا

چشم علی محو تماشای تو
به جای پای فاطمه پای تو

هیچ گلی ندیده خندیدنت
به غیر لحظه ی حسین دیدنت

دایه ی تو ز کودکی غم شده
قامت غم در غم تو خم شده

کتاب عشق و عقل تألیف توست
مُهر به لب، زبان ز توصیف توست

تو گردش ثبات اهل بیتی
تو مجمع صفات اهل بیتی

دفاع تو، صبر تو، احساس تو
حسین تو، حسن تو، عباس تو

تو برده ای فیض حضور همه
تو بوده ای سنگ صبور همه

روی تو حسرتِ دل آفتاب
موی تو شب ندیده حتّی به خواب

خاک رهت به عرش پهلو زده
پیش قدِ تو سرو زانو زده

نیست فلک به قدر، هم پایه ات
سایه ی تو ندیده همسایه ات

مدرسه ی تو دامن فاطمه
معلّمی ندیده و عالمه

امّ مصائب تو وزینِ ابی
عقیله ی هاشمیان زینبی

لبت یکی گوی و دو تا نگفته
هرچه شنیده جز خدا نگفته

صدای تو دل از علی می برد
ناز تو را فاطمه هم می خرد

ولادتت ولادت گریه بود
گریه ی تو شهادت گریه بود

تو عین عرفان وِرا نور عین
کشته ی حقّی و شهید حسین

تو روح صوم و معنی صلاتی
تو ساحل سفینةالنّجاتی

حسین امید خلق در عالمین
ولی به هر غم تو امید حسین

نام شما هر دو به دنبال هم
آیِنه ی همید و تمثال هم

چنان که نام خالق و رب یکی ست
نام حسین و نام زینب یکی ست

صبر ز صبر تو به تنگ آمده
شیشه ی تو به جنگ سنگ آمده

یک دمِ بی ذکر به لب نداری
یک شب بی نماز شب نداری

سفره ی هستی تو برچیده شد
گلان تو یکی یکی چیده شد

چو مصحف ورق ورق کَنده شد
تمام آیه ها پراکنده شد

رهانده ای به مدد جبرئیل
زآتش نرود و دشمن، خلیل

عباد را عبادت آموخته
نماز تو به خیمه ی سوخته

نی که حکایت کند از نای توست
رساله ی عشق به فتوای توست

در این رساله نکته ای بارز است
عاشق اگر سر شکند جایز است

حاج علی انسانی


[ یکشنبه 91/10/3 ] [ 10:29 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

میراث مادر

می گوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...

این زن درست مثل پدر حرف می زند
میراث مادر است دلِ داغ پرورش!

می گوید از سپید و سیاهی که دیده است
از قتل عام چلچله ها در برابرش!

می گوید از زمانه، زمین آه می کشد!
خورشید ابر تیره کشیده ست بر سرش!

از پاره پاره های جگر حرف می زند
از کاروان خسته ی بی یار و یاورش

این خطبه نیست! تیغه ی شمشیر این زن است
وقتی خرابه های دمشق است سنگرش

شمشیر از نیام دهان می کشد، ببین
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...

نغمه مستشار نظامی


[ پنج شنبه 91/9/23 ] [ 11:51 صبح ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

معجر شکسته

زینب فرشته بود و پر خویش وا نکرد
این کار را برای رضای خدا نکرد

پر می گشود اگر، همه را باد برده بود
سیمرغ بود و جلوه ی بی انتها نکرد

این کربلا چه بود که جز این مسافرت
او را ز جان عزیزتر خود جدا نکرد

گیسوی آیه های نجیبی که می وزید
با معجر شکسته ی زینب چه ها نکرد

یاد رقیّه حرف گلوگیر زینب است
حرفی که تار صوتی او خوب ادا نکرد

آری غذا نداشت ولی در تمام راه
یکبار هم نماز شبش را قضا نکرد

بیگانه بر غریبی زینب سلام کرد
کاری که هیچ رهگذر آشنا نکرد

شیخ رضا جعفری


[ پنج شنبه 91/9/23 ] [ 11:38 صبح ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

دنبال

هشتاد و چار آئینه دنبال سرش بود
صحرا به صحرا دشت پامال سرش بود

از کودکی چون سایه هر جایی که می رفت
این سرنوشت سخت دنبال سرش بود

دائم نگاه خواهرش بر آسمان بود
از نیزه ها جویای احوال سرش بود

می رفت اخبار سرش بر نیزه ی باد
هر جا رسید از پیش جنجال سرش بود

بر پشت بام و کوچه ها پر بود نامرد
چون هم تماشا بود هم فال سرش بود

حسین رستمی


[ پنج شنبه 91/9/16 ] [ 10:10 صبح ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

حکم قداست

دوباره روضه ی تلخ اسارت زینب
مرور متن کتاب شرافت زینب

وجود معجری از نور، پرده در پرده
دلیل محکم حکم قداست زینب

مسیر دین خدا را نشانمان داده
چراغ روشن برج هدایت زینب

رموز جمله ی «من را دعا نما خواهر»
نهفته در ثمرات عبادت زینب

نماز سینه زنان رو به کعبه ی گودال
غروب روز دهم با امامت زینب

سکوت محض جرس های لشگر دشمن
نشان ز معجزه ای از رسالت زینب

صدای قاری قرآن به روی نی نگذاشت
نگاه ها برود سمت ساحت زینب

به پیش کعب نی و سنگ راست قامت بود
رقیّ درس گرفت از شجاعت زینب

نهیب حیدری اش کاخ ظلم را لرزاند
یزید شوکّه شده از شهامت زینب

لغات خطبه ی زینب، لغات قرآن بود
ملائکه همه مات بلاغت زینب

وحید قاسمی

**********

عبور

ای کوه صبر محمل تو نور طور داشت
یعنی خدا به بزم غم تو حضور داشت

بر بال جبرئیل امین بوده ای سوار
بر کعبه ای که پرده ز گیسوی حور داشت

ای مادر مصیبت و غم مادر تو هم
دیشب عزا کنار ضریح تنور داشت

ای سر شکسته بهر ملاقات تو سری
با پای نیزه پیش نگاهت عبور داشت

با خطبه ات ملائکه هم گریه می کنند
پس شام از چه بود که روز سرور داشت

میثم مؤمنی نژاد

**********

قدم استوار

قدم استوار یا زینب
عزّت و افتخار یا زینب

سمبل اقتدار یا زینب
نوحه ی گریه دار یا زینب

عمّه ی پیر و قدکمان زینب
غصّه ی صاحب الزّمان زینب


از خدا پر تهی ز من زینب
مرتضایی به شکل زن زینب

هم حسین است و هم حسن زینب
کعبه ی غصّه و محن زینب

با وقارش پیمبری کرده
مثل زهرا چه محشری کرده


دختر اوّل امام علی
داده اش اختیار تام علی

کربلا فاطمه است و شام علی
لب اگر وا کند تمام علی

کوفه را بس که زیر و رو کرده است
مانده ام خانم است یا مرد است


کربلا غیر او مدار نداشت
مثل زینب به غم دچار نداشت

گرچه غیر از دو چشم تار نداشت
به کسی جز حسین کار نداشت

پلک زد دید نور عینش نیست
عشق دیرینه اش حسینش نیست


کربلایی که باورش را برد
بال پرواز بپّرش را برد

قاسم و عون و اکبرش را برد
احترامات معجرش را برد

بی ابالفضل و بی مبارز شد
بی ابالفضل و بی محافظ شد

کربلایی که قامتش خم شد
نصف روزی که غم دمادم شد

ترس یک چیز داشت آن هم شد
بدنی پیش چشم او کم شد

مرکبی پر ز زخم خون یال است
تشنه ای روی خاک گودال است


روی تل ناله زد دگر نزنید
به زمین خورده بر کمر نزنید

نیزه از پشت بی خبر نزنید
از پس و پیش آنقدر نزنید

ذرّه ای رحم دخترش اینجاست

حبیب نیازی

**********

مظهر جلال


یا که خدا به خلق پیمبر نمی دهد
یا گر دهد پیمبر ابتر نمی دهد

حتی اگرچه فیض الهی به هیچکس
غیر از رسول سوره ی کوثر نمی دهد

دختر در این قبیله تجلّی کوثر است
بی خود خدا به فاطمه دختر نمی دهد

زینب یگانه است خدا هم به فاطمه
تا زینب است دختر دیگر نمی دهد

زینب رشیده ای است که بر شانه ی کسی
تکیه به غیر شانه ی حیدر نمی دهد

زینب شکوه خواهری اش را در عالمین
دست کسی به غیر برادر نمی دهد
 
او مظهر صفات جلالیّ حیدر است
یعنی به راحتی به کسی سر نمی دهد

زینب همان کسی است که در راه عفّتش
عباس می دهد نخ معجر نمی دهد

علی اکبر لطیفیان

**********

پرده نشینی


تو نوری و خورشید هم خاکستر توست
پرواز صد جبریل در بال و پر توست
 
این آیه های مریم در حال تنزیل
یا آبشار رشته های معجر توست
 
تا ردّ پای سجده هایت را گرفتم
دیدم تو نوریّ و خدا در باور توست
 
فریاد های زخمی دیروز گودال
امروز روی شانه های حنجر توست
 
می خواستی زیبا ببینی کربلا را
یعنی حسین بن علی هم بی سر توست
 
با محمل عریان تو را سنخیّتی نیست
تو زینبی ، پرده نشینی بهتر توست
 
مردم نمی بینند حتی سایه ات را
هجده سر نیزه نشین دور و بر توست
 
مجموعه ی دردی ، گلستانِ کبودی
رنگین کمانی، مدّعایم پیکر نوست
 
فردا که پا در عرصه ی حق می گذاری
معلوم می گردد قیامت محشر توست

علی اکبر لطیفیان

**********

فاتح کوفه

در واژه های شعر تو دیدم وقار را
حُجب و حیای ِ فاطمی این تبار را
 
با تیغ خطبه فاتح صفین کوفه ای
مولا سپرده دست شما ذوالفقار را
 
در اوج بیکران خودت مست می کِشی
هفتاد ودو ستاره دنباله دار را
 
درس حجاب می دهد این آستین شرم
معنا کنید روسری وصله دار را
 
با واژه های «هیزم» و «مسمار» و «شعله ها»
آتش زنید مستمع بی قرار را
 
خانم اگر اشاره به طشت طلا کنید
خون گریه می کنیم خزان تا بهار را
 
چشمت به غیر چشم حسینت ندیده است
دیدی کنار طشت، بساط قمار را
 
زینب کجا و مجلس نامحرمان کجا!
از دست داده ام به خدا اختیار را
 
این بوی سیب چیست؟ دوباره گرفته ای
بر روی دست پیرهن شهریار را
 
اکسیر اشک روضه تان مس طلا کند
وقتش رسیده است بسنجی عیار را

وحید قاسمی

**********

 پیغمبر سینه زنان

ما ریزه خوار سفره ی احسان زینبیم
مدیون لطف و فضل ِ فراوان زینبیم

بال ملخ به شانه ی چشم فقیر ماست
عمریست مور مُلک سلیمان زینبیم

ما را پیام خطبه ی زینب نجات داد
شکر خدا که جمله مسلمان زینبیم

پیغمبرانه سینه زنان را بهشت برد
ما قوم دربه در شده، سلمان زینبیم

ما را غلام حلقه به گوشش نوشته اند
فرموده کردگار: «که از آن زینبیم »

ما مثل زلف نیزه نشینان قافله
از کربلا به کوفه پریشان زینیبم

جان می دهیم عاقبت از غصه اش که ما
کشتی شکست خورده ی طوفان زینبیم

در زیر کوه غم به خدا شکوه ای نکرد
حیران و مات ِ عصمت و ایمان زینبیم

با خیمه های سوخته معجر درست کرد
ممنون  ابتکار  درخشان  زینبیم

وحید قاسمی


[ دوشنبه 91/9/6 ] [ 4:19 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 148
بازدید دیروز: 136
کل بازدیدها: 1187862