سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امامِ رئوف

تا لحظه ی ظهور شما گریه می کنم
در رو به روی آینه ها گریه می کنم

یک روز در غریبی تان ذوب می شوم
یعنی تمام داغ تو را گریه می کنم

یک جمعه از شروع سحر با نبود تو
یک ریز تا نماز عشا گریه می کنم

رنگ تمام زندگی ام جور دیگری است
در سایه ی نگاه تو تا گریه می کنم

هر چند کم، شبیه تو در گوشه ی دلم
من هم برای کرب و بلا گریه می کنم

دارد غروب می شود امّا نیامدی
یا می کنی طلوع، و یا گریه می کنم!

این جمعه هم نیامدی و قول می دهم
تا جمعه ی ظهور شما گریه می کنم

             علیرضا لک


[ جمعه 91/6/10 ] [ 1:30 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

کجاست وعده ی حقّی که منجی دلهاست
الا که شوق تمنّای تو عقیده ی ماست

برس به داد دلم دیر کرده ای آقا
که حال و روز دلم خوب از رُخم پیداست

مریض وصل شدم تا عیادتم آیی
عیادت از دل ما سنّت است و پا برجاست

بهار بی گل رویت چه جلوه ای دارد
تمام رونق ایّام از وجود شماست

عجیب نیست از این بی وفا گله مندی
که ناله های من از دل نبوده بهر ریاست

اگرچه کرب و بلا را ندیده ام صد شکر
پناهگاه دل مضطرم امام رضاست

      احسان محسنی فر


[ جمعه 91/6/10 ] [ 1:22 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

چندی به انتظار تو حسرت کشیده ایم
دور از نگار حوصله ای سر رسیده ایم

هفته به هفته می گذرد بی حضور تو
از جمعه های بی تو که خیری ندیده ایم

اندازه ی نیاز، شما را نخواستیم
هرچند زیر سایه تان آرمیده ایم

پیدا نمی کنی ز دل ما فقیر تر
از ما عیادتی که دل از کف رهیده ایم

صد شکر در تلاطم امواج معصیت
در ساحل قنوت تو سکنی گزیده ایم

قسمت نشد که حاجی بیت خدا شویم
شکر خدا به مجلس آقا رسیده ایم

بسیار روضه از غم ارباب خوانده اند
امّا هنوز کرب و بلا را ندیده ایم

     احسان محسنی فر


[ جمعه 91/5/27 ] [ 6:13 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

تو نیستی دردم به اینجاها رسیده
کارم به شاید باید و امّا رسیده

اشک یتیمم سوخته دامانش... انگار
تنگ غروب روز عاشورا رسیده

می ترسم از روزی که بر قبرم بخوانند
برخیز از جا و ببین آقا رسیده

نامه بر خوبی نشد گنجشک اشکم
پیغام هایم دست تو آیا رسیده؟

من ، مِنّّّ و مِن کردم برای خدمت امّا
تا اسم حاجت برده ام در جا رسیده

خورشید فصل پنجم دنیا کجایی؟
بی تو قسم اینجا فقط سرما رسیده

                     ***
یکبار دیگر جمعه ی با تو نیامد
یکبار دیگر شنبه های " نا رسیده "

              علیرضا لک


[ جمعه 91/5/27 ] [ 6:3 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

اگرچه تو طبیبی و دوا درست می کنی
گهی برای خیر ما بلا درست می کنی

از این طرف همیشه بارها خراب می کنم
از آن طرف همیشه بارها درست می کنی

گر چه من خجل شدم، اگرچه سنگ دل شدم
تو از همین سنگ هم بلا درست می کنی

من از گناه خسته ام، از اشتباه خسته ام
به جان مادرت بگو مرا درست می کنی؟!

گدای آستانه ات شدن به دست ما نبود
تو با کریمی خودت گدا درست می کنی

کنار تو غریبه های شهر نیز راحتند
تویی که از غریبه، آشنا درست می کنی

اگر بناست بعد از این مرا خراب تر کنی
از اوّل این خراب را چرا درست می کنی؟

از این دلی که سالهاست بندگی نکرده است
فقط تویی که بنده ی خدا درست می کنی

تو یک غروب می رسی و گنبد بقیع را
شبیه گنبد امام رضا درست می کنی

         علی اکبر لطیفیان


[ سه شنبه 91/5/24 ] [ 3:50 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

منتظر من می نشینم شه بیاید یا نیاید
بلکه رخسارش ببینم شه بیاید یا نیاید

هجر او آتش به دل زد گر بسوزم یا نسوزم
روز و شب با غم قرینم شه بیاید یا نیاید

رنج خار از چیدن گل گر ببینم یا نبینم
می کنم صبر و تحمّل شه بیاید یا نیاید

اشک غم با یاد رویش من بریزم یا نریزم
می کشم بار فراقش شه بیاید یا نیاید

غرقه در غرقاب هجرم او بخواهد یا نخواهد
بر گذشته از سرآبم شه بیاید یا نیاید

کاش می مردم از این غم او ببیند یا نبیند
می شدم قربان کویش شه بیاید یا نیاید

خاطرش افسرده حیران گر بگوید یا نگوید
سوخت مغز استخوانم شه بیاید یا نیاید

علامه سید محمد حسن میر جهانی


[ دوشنبه 91/5/23 ] [ 4:1 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

روی تو را ز چشمه ی نور آفریده اند
لعل تو ، از شراب طهور آفریده اند

خورشید هم به روشنی طلعت تو نیست
آئینه ی تو را ز بلور آفریده اند

پنهان مکن جمال خود از عاشقان خویش
خورشید را برای ظهور آفریده اند

خیل ملک ز خاک در آستان تو
مشتی گرفته، پیکر حور آفریده اند

عمری اسیر هجر تو بود و فغان نکرد
بنگر دل مرا چه صبور آفریده اند

از نام دلربای تو همّت گرفته اند
تا برج آخرین شهور آفریده اند

عشّاق را به کوی وصال تو ره نبود
این راه دور را به مرور آفریده اند

"پروانه" را در آتش هجران خود مسوز
کو را برای درک حضور آفریده اند

استاد محمد علی مجاهدی (پروانه)


[ دوشنبه 91/5/23 ] [ 3:46 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

ما را به یک کلاف نخ آقا قبول کن
یـا ایّهـا العــزیز! أبانـا! قــبول کن

آهی در این بساط به غیر از امید نیست
یـا نـا امیدمــان نَنِـمـا یـا، قـبـول کن
 
از یـاد بـرده ایم شمـا را پـدر! ولی
این کودک فراری خود را قبول کن

رسم کریم نیست که گلچین کند، کریم
مـا را سَـوا نکـرده و یک جـا قـبول کن

گر بی نوا و پست و حقیریم و رو سیاه
اما به جــان حضرت زهـرا قبـول کن

گندم که نه، مقام شما بود لاجَرَم
رمز هبوط آدم و حوّا، قـبول کن

           مجید لشگری


[ جمعه 91/5/6 ] [ 2:43 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

این روزها برای شما غصّه می خورم
دل داده ام به پای شما غصّه می خورم
 
وقتی تو نیستی دل من شور می زند
جان سوز تر برای شما غصّه می خورم
 
با گفتن از فراق شما گریه می کنم
با خواندن دعای شما  غصّه می خورم
 
گاهی پیاده عازم صحرای غم شوم
دنبال خیمه های شما غصّه می خورم
 
با هر گناه دور ز من می شویّ و من
با شرم در قفای شما غصّه می خورم
 
پرونده ی گناه مرا کم مرور کن
آقا خودم به جای شما غصّه می خورم
 
وقتی حضور گرم تو در روضه حس شود
من هم به اقتدای شما غصّه می خورم
 
هنگام نوحه خوانی و شور حسین حسین
در حسرت صدای شما غصّه می خورم
 
گاهی که حنجرم ز عطش خشک می شود
بر جدّ سر جدای شما غصّه می خورم
 
تو دیده ای آنچه فقط ما شنیده ایم
با یاد کربلای شما غصّه می خورم
 
احسان محسنی فر


[ جمعه 91/4/30 ] [ 6:39 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

این جمعه هم گذشت بدون زیارتی
یا ایّها العزیز نگاهی ، عنایتی
 
سائل منم چگونه نگاهم نمی کنی؟
سلطان تویی کجا ببرم عرض حاجتی؟
 
دست ردی به سینه ی این دل غمین مزن
شاید که مادرت کند از من شفاعتی
 
از بعد ناله های سحر های انتظار
خاکم به سر بگویی اگر کم ارادتی
 
آفا اگر بناست که مرگم فرا رسد
بنما عنایتی، بده فیض شهادتی
 
وقتی گناه فاصله انداخت بین ما
دیگر چه جای خواب و خور و استراحتی
 
چشم زمان و اهل زمین مانده منتظر
تا صبح عید وصل ببیند کرامتی
 
حالا شما به خاطر دیوار ودر بیا
یعنی ز میخ و دل بده شرح قساوتی
 
سید محمّد میر هاشمی


[ جمعه 91/4/30 ] [ 6:38 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 25
بازدید دیروز: 51
کل بازدیدها: 1197734