سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امامِ رئوف

خورشید تازه

ای آخرین توسّل سبز دعای ما
آیا نمی رسد به حضورت صدای ما؟

شنبه دوباره شنبه دوباره سه نقطه چین
بی تو چه زود می گذرد هفته های ما

در این فراق تا که ببینی چه می کشیم
بگذار چشم های خودت را به جای ما

موعود خانواده کی از راه می رسی
کی مستجاب می شود آقا بیای ما

کی می شود بیایی و از پشت ابرها
خورشید های تازه بیاری برای ما

آقا اگر نیایی و بالی نیاوری
از دست می رود سفر کربلای ما

علی اکبر لطیفیان


[ پنج شنبه 91/8/25 ] [ 3:56 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

رنگ تغزل

ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت
دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت

مانند مرده ای متحرّک شدم بیا
بی تو تمام زندگی ام در عدم گذشت

می خواستم که وقف تو باشم تمام عمر
دنیا خلاف آنچه که می خواستم گذشت

دنیا که هیچ،جرعه ی آبی که خورده ام
از راه حلق تشنه ی من مثل سم گذشت

بعد از تو هیچ رنگ تغزّل ندیده ام
از خیر شعر گفتن، حتّی قلم گذشت

تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم
یک گوشه بغض کرده که این جمعه هم گذشت

مولا شمار درد دلم بی نهایت است
تعداد درد من به خدا از رقم گذشت

حالا برای لحظه ای آرام می شوم
ساعات خوب زندگی ام در حرم گذشت

سید حمیدرضا برقعی


[ پنج شنبه 91/8/25 ] [ 3:55 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

خلوت

هر صبح می کنم به ظهورت دعا بیا
ای آشنـای خلوت هـر آشنـا بیـا

هر پنجره به سوی شما موج می زند
ای روح پــر تـلاـم درـا بیا بیا

از ذوالفقار پاک نمـا آن غبار را
یـعـنی سـتـاره ی سحـر مـرتضی بیـا

ای در تـو زنـده تـا بـه ابد صبـر فاطمی
آقـا بـه جـان نـالـه خیرالـنّسا بیـا
 
دریـاب بـا تصـدّقی ایـن مستمـنـد را
ای حـضـرت کـریـم، عـزیـز خـدا بیا

از فـرط معصیت شده ام تحبـس الدّعاء
بنـما خـودت بــرای ظـهـورت دعــا بیــا
 
از قـتلگاه نـاله «هل من معیـن»  رسید
ای وارث حـسیـن سـوی کــربـلا بیــا

طفلان تشنه حسرت عباس می خورند
ای سـاقی دوبـاره ی آن خیـمـه ها بیـا

لبیک من! دوباره ز حلقوم جلوه کن
ای طالب دم شه مظلوم جلوه کن

جواد زمانی


[ پنج شنبه 91/8/25 ] [ 3:54 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

دل را ز بی خودی سرِ از خود رمیدن است
جان را هوای از قفسِ تن پریدن است

از بیم مرگ نیست که سر داده ام فغان
بانگ جرس ز شوق به منزل رسیدن است

دستم نمی رسد که دل از سینه برکَنم
باری علاج شکر گریبان دریدن است

شامم سیه تر است ز گیسوی سرکشت
خورشید من برای که وقت دمیدن است

سوی تو این خلاصه ی گلزار زندگی
مرغ نگه در آرزوی پر کشیدن است

بگرفت آب و رنگ ز فیض حضور تو
هر گل در این چمن که سزاوار دیدن است

با اهل درد شرح غم خود نمی کنم
تقدیر قصّه ی دل من ناشنیدن است

آن را که لب به جام هوس گشت آشنا
روزی "امین" سزا لب حسرت گزیدن است

         مقام معظم رهبری


[ پنج شنبه 91/6/30 ] [ 11:37 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

مجنون شدم که راهی صحرا کنی مرا
گاهی غبار جاده ی لیلا کنی مرا

کوچک همیشه دور ز لطف بزرگ نیست
قطره شدم که راهی دریا کنی مرا

پیش طبیب آمده‌ام، درد می‌کشم
شاید قرار نیست مداوا کنی مرا

من آمدم که این گره ها وا شود همین!
اصلاً بنا نبود ز سر وا کنی مرا

حالا که فکر آخرتم را نمی­کنم
حق می­دهم که بنده ی دنیا کنی مرا

من سالهاست میوه ی خوبی نداده‌ام
وقتش نیامده که شکوفا کنی مرا

آقا برای تو نه! برای خودم بد است
هر هفته در گناه، تماشا کنی مرا

من گم شدم، تو آینه‌ای گم نمی‌شوی
وقتش شده بیائی و پیدا کنی مرا

این بار با نگاه کریمانه‌ات ببین
شاید غلام خانه ی زهرا کنی مرا

      علی اکبر لطیفیان


[ پنج شنبه 91/6/30 ] [ 6:2 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

میان مردمی و مردم از شما دورند
میان مردم صد چهره ای که صد جورند

میان طایفه هایی که چشم سر دارند
و از ندیدن نور تو غالباً کورند

میان منتظرانی که ندبه می خوانند
و گوئیا به صدا کردن تو مجبورند

خدا کند که نباشم من از کسانی که
فقط به گریه و زاری و ندبه مشهورند

اگر دعای شما شاملم شود، نروم
میان مردم صد چهره ای که صد جورند

          محسن مهدوی


[ پنج شنبه 91/6/30 ] [ 5:42 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد
از شما دور شدن زار شدن هم دارد

هر که از چشم بیفتاد محلّش ندهند
عبد آلوده شدن خار شدن هم دارد

عیب از ماست که هر صبح نمی بینیمت
چشم بیمار شده تار شدن هم دارد

همه با درد به دنبال طبیبی هستیم
دوری از کوی تو بیمار شدن هم دارد

ای طبیب همه انگار دلت با ما نیست
بد شدن حسّ دل آزار شدن هم دارد

آنقدر حرف در این سینه ی ما جمع شده
این همه عقده تلنبار شدن هم دارد

از کریمان فقرا جود و کرم می خواهند
لطف بسیار طلبکار شدن هم دارد

نکند منتظر مردن مایی آقا ؟!
این بدی مانع دیدار شدن هم دارد

ما اسیریم اسیر غم دنیا هستیم
غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد

      علی اکبر لطیفیان


[ پنج شنبه 91/6/23 ] [ 7:28 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

دلم هوای تو کرده هوای آمدنت
صدای پای تو آید صدای آمدنت

بهار با تو بیاید به خانه ی دل ما
سری به خانه ما زن، صفای آمدنت

هنوز مانده به یادم که مادرم میخواند
زمان کودکی ام قصّه های آمدنت

حساب کردم و دیدم که با حساب خودم
تمام عمر نشستم به پای آمدنت

چقدر وعده ی وصل تو را به دل بدهم
چقدر جمعه بخوانم دعای آمدنت

نیامدی و دلم را شکستی ای مولا
چه نذرها که نکردم برای آمدنت

     محسن عرب خالقی


[ پنج شنبه 91/6/23 ] [ 7:22 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

ما منتظریم از سفر برگردی
یکروز شبیه رهگذر برگردی

با کاسه ی آب و مِجمری از اسپند
ما آمده ایم پشت در، برگردی

وقتی سر شب که رفتنت را دیدیم
گفتیم نمی شود سحر برگردی؟

ما منتظر توایم، آقا نکند
یک جمعه غروب بی خبر، برگردی

ما گوشه نشین کوچه ی برگشتیم
ای کاش که از همین گذر برگردی

پرواز نمی کنیم از اینجا «شاید»
در فصل نبودِ بال و پر برگردی

وقتش نرسیده است ای مرد ظهور
با سیصد و سیزده نفر برگردی؟

     علی اکبر لطیفیان


[ پنج شنبه 91/6/23 ] [ 7:10 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

ای غایب از نظر به خدا می سپارمت
جانم بسوختیّ و به دل دوست دارمت

تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک
باور مکن که دست ز دامن بدارمت

محراب ابرویت بنما تا سحر گهی
دست دعا برآرم و در گردن آرمت

خواهم که پیش میرمت ای بی وفا طبیب
بیمار، باز پرس که در انتظارمت

صد جوی آب بسته ام از دیده بر کنار
بر بوی تخم مهر که در دل بکارمت

خونم بریز و از غم هجرت خلاص کن
منّت پذیرِ غمزه ی خنجر گذارمت

می گریم و مرادم از این چشم اشکبار
تخم محبّت است که در دل بکارمت

گر دیده و دلم کند آهنگ دیگری
آتش زنم در آن دل و بر دیده آرمت

بارم ده از کرم بر خود تا به سوز دل
در پات دمبدم گهر از دیده بارمت

    خواجه حافظ شیرازی


[ جمعه 91/6/17 ] [ 6:26 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 44
بازدید دیروز: 55
کل بازدیدها: 1197702