ما بچه های فاطمه با هم برادریم
یک جان واحدیم که در چند پیکریم
بابای ما علیست ولی ما کجا و او؟
ما حلقهگوش و خادم دربار حیدریم
وقتی پدر و مادرمان این دو می شوند
لابُد که با حسین و حسن هم برادریم!
"تابوت تیرخورده و یک قبر بی حرم
این هم شعور مردم پست است یاکریم
ما با حسین زندگی آغاز کرده ایم
با کشتی اش ز موج بلا جان به در بریم
زینب چه خوب خواهری اش را تمام کرد
ما تا ابد اسیر تو دردانه خواهریم"
هر عضو خانواده ی پیغمبر خدا
دیوان کاملیست ولی ما که ... بگذریم
این دست و پا شکسته و ابیات خسته را
تنها «تبرُّکاً لِغزل ها» می آوریم
مقصود از این غزل و غزل های اینچنین
اعلام این قضیه دونقطه: که چاکریم
ما کفتران جلد و هوایی روضهایم
هر گوشهای که مجلس روضه است می پریم
در هر لباس، علامتمان سینه ی کبود
هرکارهای شویم برای تو نوکریم
وقتی در اوج روضه چنین مست می شویم
دیگر چرا به باده و مطرب روی آوریم؟
سینه زنی نهایتِ دیوانگی ماست
هنگام هروله ز ملک هم فراتریم
هیأت پناه ماست در این آخرالزمان
ما بچه های فاطمه مدیون مادریم
داود رحیمی