لشگر زینب
بغض نگاه خسته ی تو ای مسیح من
مانند سنگ شیشه ی قلب مرا شکست
دار و ندار زندگی ام نذر خنده ات
غصّه نخور که لشگر زینب هنوز هست
در راه پاسداری آئین کردگار
عمریست در کنار شما ایستاده ام
این بچّه های دسته گلم را ز کودکی
من با وضو و حبّ شما شیر داده ام
سرمست باده های طهورائی تواند
شمشیر دست هر دویشان تیز و صیقلی است
پروانه وار منتظر اذن رفتنند
رمز شروع حمله شان ذکر یا علی است
عباس گفته: خواهر من! مرحبا به تو
این مردهای کوچک تو شیر شرزه اند
مبهوت سبک جنگ و رجزهایشان شدم
شاگرد های اوّل پرتاب نیزه اند
گفتم به بچّه های عزیزم که تا ابد
غمگین زخم سینه ی یک یاس پرپرم
تا آخرین نفس به عدو تیغ می زنید
با نیّت تلافی سیلی مادرم
در آزمون صبر و محن مادر شما
با نمره ی قبولی تان گشت رو سپید
در دفتر کرامت من، دست حق نوشت
ای دختر شهید، شدی مادر شهید
وحید قاسمی