سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امامِ رئوف

بهار توبه

آمد بهار رحمت و کاری نکردم
بهر گناهم گریه و زاری نکردم

ماه خدا و توبه و غفران رسیده
بهر قیامت فکر یک باری نکردم

ای میزبان در ماه رحمت یا الهی
من جز بدی و تیرگی کاری نکردم

اقرار دارم اینکه در اعمال زشتم
نفس خودم را من نگهداری نکردم

صدها هزاران بار بخشیدی تو ما را
هرگز ولی من آبرو داری نکردم

تو دم به دم غفّار و ستّار العُیوبی
من جز خطا و فعل بد جاری نکردم

تو خرج من کردی تمام نعمتت را
من خرج تو حتّی به دیناری نکردم

پوشانده ای جرم مرا، اما به جایش
از عیب مردم هیچ ستّاری نکردم

می گویم و می سوزم و می سازم امشب
آمد بهار رحمت و کاری نکردم

حبیب باقر زاده


[ سه شنبه 92/4/18 ] [ 4:28 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

خریدارتر

کوبنده ی در کیست گنهکارتر از من
سربسته بگو کیست گرفتارتر از من

با بیم و امید آمدم امشب سر سفره
با اینکه کسی نیست سبکبارتر از من

الحمد، که مهمان توام مثل همیشه
انگار کسی نیست بهادارتر از من

گفتم که مرا نزد خودت مشتری ام کن
گفتی که تو را نیست خریدارتر از من

گفتم که مرا نیست خطاپوش تر از تو
گفتی به خطاکار، که ستّارتر از من؟

گفتم که دلم غیر تو دلدار ندارد
گفتی که تو دل باش، که دلدارتر از من؟

گفتم که لقای تو کجا؟ بی سر و پا را!
گفتی بنما خواهش بسیارتر از من

گفتم ز ازل چون تو گرفتار حسینم
گفتی به حسین نیست گرفتارتر از من

حاج محمود ژولیده


[ سه شنبه 92/4/18 ] [ 4:28 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

این دهان بستی دهانی باز شد
تا خورنده ی لقمه های راز شد

لب فرو بند از طعام و از شراب
سوی خوان آسمانی کن شتاب

گر تو این انبان ز نان خالی کنی
پر ز گوهرهای اجلالی کنی

طفل جان از شیر شیطان باز کن
بعد از آنش با ملک انباز کن

چند خوردی چرب و شیرین از طعام
امتحان کن چند روزی در صیام

چند شبها خواب را گشتی اسیر
یک شبی بیدار شو دولت بگیر

جلال الدین بلخی «مولوی»


[ یکشنبه 92/4/16 ] [ 5:0 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

الغرض فیض خاص گشت تمام
سهم ما باز فیض عام شده است
دل نا باورم صدا می زد:
میهمانی مگر تمام شده است؟

گفته بودند آخر این ماه
عاشقش سر به زیر خواهد شد
گفته بودند با دلم هر شب
توبه کن توبه، دیر خواهد شد

رمضان های بی شمار رسید
همه شبها گذشت پی در پی
با خودم گفتم ای دل بی درد
فرصت توبه می رود، پس کی؟!

فکر این باش سال دیگر هم
رمضان می رسد ز راه امّا
تو مگر می شوی عوض؟ هرگز
تو مگر توبه می کنی اصلا!

تو فقط فکر آمدن رفتن
فکر در مسجد خدا بودن
فکر با اشک خود غریبه شدن
با همه شهر آشنا بودن

چیست دیگر بگو که قلب تو را
به تأمّل به فکر وا دارد؟
تو گمان می کنی به راه آیی؟!
مرگ باید تو را به راه آرد

ای دل، از حال خود مشو غافل
چهره با اشک خود معطّر کن
فرصت گفتگو کمی باقی است
خیز و فریاد توبه ای سر کن

جواد محمد زمانی


[ شنبه 91/5/28 ] [ 9:34 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

آقا سلام ماه مبارک تمام شد
شبهای آخر من و ماه صیام شد

درهایی از ضیافت حق بسته شد ولی
پشت در نگاه شما ، ازدحام شد

سفره دوباره جمع شد و دیر آمدیم
دیر آمدیم و قسمت ما فیض عام شد

بین دعای آخر سفره دعا کنید
شاید که سال سال ظهور امام شد

آقا دعا کنید که شبهای آخر است
شاید که میهمانی ما هم بکام شد

رحمان نوازنی


[ شنبه 91/5/28 ] [ 9:22 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

قسم به عشق جدایی ز آشنا سخت است
جدایی از سحر و محفل و دعا سخت است

برای دیده ی شب زنده دار خود گریَم
قسم به اشک سحر دوری از بکا سخت است

صفای هر دل عاشق مرو مرو رمضان
دوباره رؤیت دلهای بی صفا سخت است

بیا مرو که شیاطین دوباره می آیند
بدون جلوه ی تو اُنس با خدا سخت است

دوباره وقت اذان غفلت عارضم گردد
غم جدایی از ذکر ربّنا سخت است

پرستوی دل ما را ز بام خود مَپران
که ترک سفره شاهانه بر گدا سخت است

بعید نیست به زودی فرا رسد مرگم
امان که این سفر آخرت دلا سخت است

قیامتی است قیامت که روز وانفساست
اگر نظر ننماید امام رضا سخت است

مرا به ساحل دیدار دلبرم برسان
شکسته کشتی و دریایی از بلا سخت است

بگو به خیمه نشینان جبهه، ای شهدا
فدائیان حسین دوری از شما سخت است

هنوز مرغ دل خسته ام مهیّا نیست
هنوز پر زدنم سوی کربلا سخت است

خدا کند به دلم مُهر نوکری بزنند
خدا کند خودشان سوی دلبرم ببرند

سید محمد میر هاشمی


[ شنبه 91/5/28 ] [ 3:1 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

خرما نتوان خورد از این خار که کشتیم
دیبا نتوان بافت از این پشم که رِشتیم

بر لوح معاصی خط عذری نکشیدیم
پهلوی کبائر حسناتی ننوشتیم

ما کشته ی نفسیم و بس آوُخ که برآید
از ما به قیامت که چرا نفس نکشتیم

افسوس بر این عمر گرانمایه که بگذشت
ما از سر تقصیر و خطا در نگذشتیم

پیری و جوانی چو شب و روز برآمد
ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم

چون مرغ برین کنگره تا کی بتوان خواند
یکروز نگه کن که بر این کنگره خشتیم

ما را عجب ار پشت و پناهی بود آنروز
کامروز کسی را نه پناهیم و نه پشتیم

گر خواجه شفاعت نکند روز قیامت
شاید که ز مشّاطه نرنجیم که زشتیم

باشد که عنایت برسد ور نه مپندار
با این عمل دوزخیان کاهل بهشتیم؟

سعدی مگر از خرمن اقبال بزرگان
یک خوشه ببخشند که ما دانه نکشتیم

سعدی شیرازی


[ دوشنبه 91/5/23 ] [ 3:32 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

وصله به راه

پایم که وصله می زنم این راه پاره را
من چند بار تجربه کردم دوباره را

هر که پیاده بود از اینجا عبور کرد
چشمم ندید گرد عزیز سواره را

عیب از لباسهای مناجات ما نبود
باید عوض کنیم تنِ بی قواره را

از عقل ، این ضریح ندیدم کرامتی
بی خود مرید بوده ام این هیچکاره را

عقلم به هیچ جای دگر قد نمی دهد
امشب بریده ام نفسِ استخاره را

شیخ رضا جعفری


[ یکشنبه 91/5/22 ] [ 3:4 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

از اشتباه لبریزم

من از خجالت گرم گناه لبریزم
من از تغافلِ عفو اله لبریزم

بجز شکست ندارد نتیجه کردارم
تلاشِ جاهلم از اشتباه لبریزم

بجز ندامت از این سینه بر نمی خیزد
غبار آینه هستم از آه لبریزم

کسی که همسفرم شد به دردِسر افتاد
مسیر غفلتم از کوره راه لبریزم

نگاهِ منتظرم از امید سرشارم
امیدِ سرشارم از نگاه لبریزم

نوشته اند مرا سرنوشتِ یوسف شهر
زِ نابرادری و گرگ و چاه لبریزم

شیخ رضا جعفری


[ یکشنبه 91/5/22 ] [ 3:1 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

بگذار تا بمیرم در این شب الهی
ورنه دوباره آرم رو روی روسیاهی

چون رو کنم به توبه، سازم نوا و ندبه
چندان که باز گردم گیرم ره تباهی

چون رو کنم به احیاء، دل زنده گردم اما
دل مرده می‏ شوم باز با غمزه ی گناهی

گرچه به ماه غفران بسته است دست شیطان
بدتر بود ز ابلیس این نفس گاه گاهی

ای کاش تا توانم بر عهد خود بمانم
شرمنده‏ ام ز مهدی وز درگهت الهی

تا در کفت اسیرم قرآن به سر بگیرم
چون بگذرم ز قرآن اُفتم به کوره راهی

من بندگی نکردم با خویش خُدعه کردم
ترسم که عاقبت هم اُفتم به قعر چاهی

با اینکه بد سرشتم با توست سرنوشتم
دانم که در به رویم وا می‏کنی به آهی

ای نازنین نگارا تغییر ده قضا را
گر تو نمی‏ پسندی تقدیر کن نگاهی

دل را تو می‏ کشانی بر عرش می‏ کشانی
بال ملک کنی پهن از مهر رو سیاهی

دل را بخر چنان حُر تا آیم از میان بُر
بی عُجب و بی تکبّر از راه خیمه گاهی

امشب به عشق حیدر ما را ببخش یکسر
جان حسین و زینب بر ما بده پناهی

آخر به بیت زینب بیمار دارم امشب
از ما مگیر او را جان حسن الهی

در این شب جدایی در کوی آشنایی
هستم چنان گدایی در کوی پادشاهی

حاج محمود ژولیده


[ پنج شنبه 91/5/19 ] [ 4:41 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 237
بازدید دیروز: 6
کل بازدیدها: 1189438