سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امامِ رئوف

هر که دارد سر سودای خدا بسم الله
هر که دارد غم مهمانی ما بسم الله
 
میزبان های سحر منتظر مهمانند
هر که خواهد سحر اهل بکا بسم الله
 
چشمه ی آب حیات است مناجات سحر
هر که دارد طلب آب بقا بسم الله
 
ماه ها منتظر ماه مبارک بودیم
آمد ای منتظران ماه خدا بسم الله
 
سفره ی بندگی ماه خدا پهن شده
سفره ی ماست کنار شهدا بسم الله
 
دیده وا کن که خدا در بر ما بنشسته
همنشین است خدا با فقرا بسم الله
 
شد هلال مه دلدار حلال همگان
رویت یار حلال است تو را بسم الله
 
دست ابلیس که بسته است امان از این نفس
باید ای نفس کنی ترک خطا بسم الله
 
یادی از تشنگی روز قیامت باید
باب افطار گشودست به ما بسم الله
 
روزه یعنی عطش روضه ی لب های حسین
هرکه دارد طلب خون خدا بسم الله
 
رحمت واسعه اینجاست، سر کوی حبیب
هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله
 
در رکاب پسر فاطمه باید جان داد
هر که خواهد شود اینگونه فدا بسم الله
 
سید محمد میرهاشمی


[ پنج شنبه 93/4/12 ] [ 10:25 صبح ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

لعنت به جاهلانِ گروهکِ داعش
 

هر کس که علی گفت، در آسایش نیست
چون اهلِ دودوزه بازی و کُرنش نیست
 
هر چند که تُخم فتنه اسرائیل است
بی بُتّه تر از جماعت داعش نیست
 
******

اشک حسینی

هر چند دلِ غرق گناهی داریم
رخسارِ ز معصیت سیاهی داریم
 
ما را به نم اشکِ حسینی بخشد
به به چه خدای خوب و ماهی داریم
 
سید محمد میرهاشمی


[ یکشنبه 93/4/8 ] [ 10:54 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

گفتم از زشتی گفتار بدم، گفت بیا
از سیه‌کاری رفتار بدم، گفت بیا
 
گفتم از غفلت دل از هوسم از نَفَسم
صاحب آن همه کردار بدم، گفت بیا
 
گفتم از سرکشی‌ام ، سینه سپر داد زدم
نیستم خسته‌دل از کار بدم، گفت بیا
 
گفتم از دوست گریزانم و در خود غرقم
دائما در پی پندار بدم، گفت بیا
 
گفتم از گوهر ذکر تو ندارم بهره
غوطه‌ور مانده در افکار بدم، گفت بیا
 
گفتم ای چشمه ی خوبی، سحری چشم گشا
نگر اعمال شرر بار بدم، گفت بیا
 
گفتم آئینه‌ی شیطان شده بودم عمری
خسته از دست همین یار بدم، گفت بیا
 
سید محمد میرهاشمی


[ یکشنبه 93/4/8 ] [ 10:51 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

مژده ای منتظران ماه خدا آمده است
ماه شب‌های مناجات و دعا آمده است
 
ماه دلدادگی بنده به معبود رسید
بر سر سفره‌ی شاهانه، گدا آمده است
 
رفت بی‌عفتی و هرزگی و بدبختی
ای گنه پیشه بیا ماه حیا آمده است
 
ای به دام گنه افتاده، رهیدن سر کن
ماه پرواز به سوی شهدا آمده است
 
ماه دل کندن از مجلس باطل آمد
ماه هم‌محفلی با علما آمده است
 
دل بیمار بیا مژده! طبیب آمده است
دردمندانه بیا اذن شفا آمده است
 
خاکسارانه بیا گر که زیادت طلبی
دیده بگشای که هنگام لقا آمده است
 
حضرت دوست در این ماه تماشا دارد
یار در جلوه سر کوی وفا آمده است
 
آن سفر کرده که سالی‌ست از او بی‌خبریم
بهر شادی دل اهل بکا آمده است
 
آمده ماه خداوند، ولی تنها نیست
همرهش منتقم آل عبا آمده است
 
سید محمد میرهاشمی


[ یکشنبه 93/4/8 ] [ 10:49 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

فیض سحر

دیدی رمضان رفته و پر باز نکردم
تا خیمه گهِ سبز تو پرواز نکردم
ماه تو گذشت عاشقی آغاز نکردم
من پُست غلامیِ تو احراز نکردم

ساقی بده جامی که تو را درک نکردم
شاید که دگر میکده را درک نکردم


من لایق مهمانی ات ای یار نبودم
من قابل الطاف تو ای یار نبودم
بودم به حضور تو و انگار نبودم
در محضر تو بودم و انگار نبودم

من بار دگر خسته و تنها شدم ای وای
شرمنده ی تو یوسف زهرا شدم ای وای


شبهای مناجات و دعا رفت ز دستم
فیض سحر ذکر خدا رفت ز دستم
یک ماه نه یک عمر صفا رفت ز دستم
همسفرگیِ با شهدا رفت ز دستم

جامانده ترین رهروِ این جاده منم من
از پا و نفس بین ره افتاده منم من


افسوس که رفته ز کفم حاصلم ای دوست
آلوده نمودم به چه سرعت دلم ای دوست
بیمار گناهم چه کنم غافلم ای دوست
بنما تو به درک عرفه شاملم ای دوست

راضی شو ز من گرچه گنهکار و حقیرم
بنگر به «أجِرنا» پیِ احسان مجیرم


من جز تو کسی را گل زهرا نستایم
شکرانه به جا آورم از این که گدایم
با عشق تو می سوزم و می سازم و آیم
تا آنکه زنی در حرمت قفل به پایم

بگذار سحرها به قنوت تو بمانم
مثل تو سحر ناله ی العفو بخوانم


شب های زیارت ز دل خسته دلان رفت
هم ناله شدن با نفس سینه زنان رفت
گریه ز غم قافله ی اهل جنان رفت
تا اینکه براتی ز تو گیریم زمان رفت

هرکس که از او قلب تو دلدار رضا شد
داریم یقین روزیِ او کرب و بلا شد


دست کرمت گر ز کسی دست نگیرد
بیچاره شود زار و گنهکار بمیرد
خوش بخت هر آنکه دلت او را بپذیرد
از لوث گنه پاک شده عید بگیرد

بر ما که فقیران ره تزکیه هستیم
عیدی بده ما مستحق فطریه هستیم

ای آن که تو صاحب به زمین و به زمانی
هستی به کنار همه و باز نهانی
فرزند رضا ضامن عشاق جهانی
ای کاش نمازی به صف فطر بخوانی

تا آنکه به دست دل تو دل بسپاریم
سر بر قدمت یوسف زهرا بگذاریم


احسان محسنی فر


[ پنج شنبه 92/5/17 ] [ 7:20 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

حال و احوال گرفتار تماشا دارد
گریه ی عبد گنه کار تماشا دارد

آمدم گریه کنم تا که نگاهی بکنی
چون ستاره به شب تـار تماشا دارد

هر چه شد بین من و تـو ز همه پوشاندی
آبروداریِ ستّار تماشا دارد

بارها زیـر همه قول و قرارم زده ام
دست گیریِ تو  هر بار تماشا دارد

مهربانی به گنهکار بُوَد عادت تو
کرم سفره ی غفّار تماشا دارد

ماه، ماهِ رمضان، سفره بـه نـام عـلی است
لحظه ی جلوه، رخ یار تماشا دارد

عاشق نیمه شب صحن و سرایِ نجفم
حرم حیدر کرّار تماشا دارد

همه ی آرزویم یک سحر کرب و بلاست
شب جمعه حرم یار تماشا دارد

مادری دست به پهلو پسری پاره گلو
گریه ها لحظه ی دیدار تماشا دارد

روضه ی قحطی آب و لب عطشان حسین
گـوشه ی صحن علمـدار تماشا دارد

خاک ری را به بـهای سـر آقـا دادند
زین جهت گریه ی بسیار تماشا دارد

کـاش امسال شـود سال ظهـور دلبـر
پـرچم خیمه ی دلدار تماشا دارد

قاسم نعمتی


[ پنج شنبه 92/5/10 ] [ 11:45 صبح ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

یا رئوفاً بالعباد

دل که در عصیان فتاد، رو به بیراهه نهاد
حاصلم رفته به باد، نعمتت بردم ز یاد

یا رئوفاً بِالعِباد

این منم بشکسته پر، از همه دلخسته تر
آمدم وقت سحر، یا کریم و یا جواد

یا رئوفاً بالعباد

بس ز تو غافل شدم، خود حجاب دل شدم
بنده ای کاهل شدم، رفت از یادم معاد

یا رئوفاً بالعباد

دیده را نوری بده، سینه را شوری بده
از گنه دوری بده، حاجتم باشد زیاد

یا رئوفاً بالعباد

ای انیس چشم تر، از دلم داری خبر
یا بخر یا که ببر، کار من بالا نهاد

یا رئوفاً بالعباد

بس که بر هر زدم، خود خبر دارم بدم
تو مکن دیگر ردم، جز تو کس راهم نداد

یا رئوفاً بالعباد

خسته اما با امید، چون گدا اینجا رسید
شه نوایش را خرید، شد دل غمدیده شاد

یا رئوفاً بالعباد

کو هلال بدر من، کو شفای صدر من
نور شام قدر من، آن گل زهرا نژاد

هر که ذکرش یا علیست، حشر و میزان تا علیست
چون شفاعت با علیست، در دلش غم ره نداد

یا رئوفاً بالعباد

حسن علیپور


[ شنبه 92/4/29 ] [ 10:4 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

خواب نفس

ای وای من ز هول حساب و کتاب قبر
ای وای من ز شدت بیم و عذاب قبر

غم خوردگان حسرت دنیای روی خاک
آری جداست از همه غمها حساب قبر

دلهای سرکشان همه در لرزه آورد
هول قیامتیِّ سؤال و جواب قبر

صدها سخن اگر رود اینجا گزاف نیست
از ضیق و ظلمت لحد و پیچ و تاب قبر

با مست خواب نفس، بگو خوش بخواب چون
گردد نصیب چشم و دلت خاک و خواب قبر

ما را ز سوی خویش مخاطب کند همی
کو گوش دل که باز شود بر خطاب قبر

دیگر اسیر بند شیاطین نمی شود
افتد اگر به جان کسی اضطراب قبر

با این همه به حصن حصین علی درآ
عشق علی است مانع خوف و عتاب قبر

مائیم و دست های توسّل به محضرت
ای نور جاودانگی، ای آفتاب قبر

سید محمد میر هاشمی


[ سه شنبه 92/4/25 ] [ 7:47 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

رمضان بوی مناجات و دعا می آید
عطر تسبیح و صدای شهدا می آید

گوشه ی چشم من امروز سحر، تر شده است
آبرو باز به کابین گدا می آید

دیده ی کور به اشک سحری روشن شد
بوی پیراهن یوسف ز کجا می آید؟

کاش آماده ی مهمانیتان می بودم
به سر سفره کسی بی سر و پا می آید

خاطر حضرت ارباب بیا عفوم کن
که فقط بخشش و رحمت به شما می آید

هر سحر مثل محرم دل من می گیرد
باز عطر حرم کرب و بلا می آید

لب من زخم شده از عطش اما به فدات
یادم از چوب و لب و طشت طلا می آید

محسن حنیفی

برگرفته از سایت بی پلاک


[ سه شنبه 92/4/25 ] [ 7:46 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

بوی پرواز

ما که حالا چنین زمین گیریم
روزگاری در آسمان بودیم
پر پروازمان که وا می شد
می پریدیم و بی نشان بودیم

خوب بودیم و خوب می دیدیم
پاک بودیم و پاک می رفتیم
متدیّن بدون بار گناه
زیر خروار خاک می رفتیم

همه در زیر سایه ی قرآن
همه مشغول زندگی بودیم
لحظه های جوانی خود را
در مناجات و بندگی بودیم

بر سر شانه هایمان هر شب
کیسه های کریم می بردیم
نان افطار سفره هامان را
از برای یتیم می بردیم

ادامه مطلب...

[ دوشنبه 92/4/24 ] [ 3:48 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 113
بازدید دیروز: 49
کل بازدیدها: 1186011