امامِ رئوف | ||
تاج سریّ و هر نفس ما ارادت است آقا تویی و غیر تو هر شاه رعیت است
روز من همیشه جوان در کنار توست شوق شماست این دل اگر با طراوت است
وقتی اذان مأذنه الله اکبر است یعنی دعای همره تو استجابت است
بابا همیشه بر قد و بالات خیره بود کار امام، نیّت و فعلش عبادت است
وقتی که آمدی همه گفتند احمد است در خَلق و خُلق، بین تو و او شباهت است
رعناترین سلالهی زهرا تویی علی بالابلند خانهی لیلا تویی علی
یک عده در هوای تو مثل پری شدند مثل فرشتههای خدا دلبری شدند
یک عده نیز با تو نشستند روز و شب تا اینکه با مرام تو پیغمبری شدند
یک قطره از فضائل تو جلوه کرد و بعد یک عده از قبیلهی ما منبری شدند
یک عده خاک پای حسینیهها شدند پائین پای یار، علیاکبری شدند
یک عده نیز تیغ و سپر را فروختند ابروی چشمهای تو را مشتری شدند
آن عده یوسفی که تو را دیدهاند هم یا جان سپردهاند و یا بستری شدند
یک عده گریهگریه به پای تو سوختند آن گاه در مصیبت تو مادری شدند
خورشید دلربای بنی هاشمی علی پیغمبر حرای بنیهاشمی علی
بالای ابروان تو گنبد درست شد پائین چشمهای تو معبد درست شد
تعبیر شد نبیّ و «أنا من حسین» او در باطن حسین، محمّد درست شد
بعد از نبی مدینه به بیراهه سر گذاشت تو آمدی و مبدأ و مقصد درست شد
هرجا که پاگذاشتهای روی این زمین یک آسمان بهشت مُخلّد درست شد
مضمون چشم های تو شاعر شدند و بعد چندین هزار بیت زبانزد درست شد
یک بیت آن نوشته که لیلاترین تویی بیتی نوشته: عشق در این حد درست شد
بیتی نوشته: عشق، فقط عشق حیدر است بیتی نوشته: عشق حسین، عشق اکبر است
باید به شهر عشق شما دربهدر شدن تا کربلا پریدن و بال سفر شدن
در هشتمین شب غم عُظمای اهلبیت باید ز داغ روضهی تو خونجگر شدن
پائین پای قبله نشستی و آسمان معنا کند حقیقت خاک پدر شدن
سخت است از برای دل پیرمرد قوم مرهم برای زخم وجود پسر شدن
برخیز ای عصای دم چیریِ حسین دلبسته آسمان به تو و بر سپر شدن
از یک شمرد، زخم تنت تا هزار رفت جان از تن قبیلهی آئینهدار رفت
علی اشتری [ شنبه 94/3/9 ] [ 6:45 عصر ] [ کبوترِ حرم ]
[ نظرات () ]
تو آمدی به شبم حسّ سر شدن بدهی به شام تیره توان سحر شدن بدهی
برای ما که جوانیم نذر چشمانت رسیدهای که پر دربهدر شدن بدهی
اراده کرده ای امشب برای پروازم به بال خسته تمنّای پر شدن بدهی
تو ماه قبلهنمایی که بهر هر ذرّه رسیدهای که مجال قمر شدن بدهی
به دیدهی پدران شهید در هر شهر بهانهای شدهای چشم تر شدن بدهی
الا ستارهی امّید حضرت لیلا سلام آیهی توحید حضرت لیلا
بگو بلا بنویسند، ها که میخواهیم تمام دهر نخواهند ما که میخواهیم
تو جلوه کردی و ما نیز میپرستیمت به دین نیاز نباشد خدا که میخواهیم
و چشمهای تو جنّاتُ تَحتِهاَالاَنهار و چندتایی از این آیهها که میخواهیم
به روز واقعه تنها رها نکن ما را در آن بساط یکی آشنا که میخواهیم
به فرض، روز جزا بر عذاب تن بدهیم بهشت هم که نباشد تو را که میخواهیم
تو باشی و پدرت باشد و خدا باشد ببین بهشت تو را نیز با که میخواهیم
اگر که روز قیامت حسابمان نکنی به زندگی سفر کربلا که میخواهیم
ببینم آنکه مرا نوکر آفریده تویی؟ کسی که قبل من این شعر را شنیده تویی
اگر به چشم تو لفظ غزال برگردد به جسم مردهی شعرم خیال برگردد
بدون تو من از این ماه بر نمیگردم اشاره کن به دو ابرو هلال برگردد
نگاه میکنی و آفتاب حیران است به سمت غرب و یا که شمال برگردد
به ساحتی که تویی آسمان چه میفهمد کسی به پای بیاید به بال برگردد
اگر مکبّر ما هم قد قیامت نیست به خال خویش بفرما بلال برگردد
الهی این قد و بالا بلندتر نشود قلم الهی از این سطر لال برگردد
که از جوار تن جاری تو حضرت کوه رشید و سخت بیاید هلال برگردد
و عقل کل به جز این پاسخی نمییابد که از جوار تو با صد سوال برگردد
از این به بعد در این شعر تو خدا هستی و امر کن گذر ماه و سال برگردد
تو زیر پای پدر من به زیر پای شما و دفن کرده مرا زیر روضههای شما
تو آسمان بلند همیشهی مایی قبیلهات همه خوب و شما هم آقایی
اراده میکنی انگور می شود پیدا تو شهد جان حسینی، تو تاک لیلایی
بهانه میکنی از تشنگی که برگردی تو دائماً به تمنّای روی بابایی
زبان بزن به زبانش ببین که تشنهتر است نگو که آب نخوردی، تو روح دریایی
زبان قافیه لال از نوشتن این بیت شنیده ام که تو بر خاک ارباً اربایی
ز داغ تشنگیات سال و ماه میسوزد هنوز قلب امیر سپاه میسوزد
علی اشتری - هادی جانفدا
*بندهای اول و چهارم سروه آقای اشتری و بندهای دوم و سوم، سروده آقای جانفدا میباشد. [ شنبه 94/3/9 ] [ 6:28 عصر ] [ کبوترِ حرم ]
[ نظرات () ]
ز چه رو دل نسپاریم بر این باورها
جمع تو جز به صفات نبوی ممکن نیست مفرد محضی و جمعت نشود با هر...ها
همه بالای سر چشم شما مد دیدند در هیاهوی شب زلف تو سرمد دیدند
این همه دستِ درازی که در خانهی توست از در خانهی تو برکت بی حد دیدند
بی سبب نیست که تو اکبر این خانه شدی نور رخسار تو را نور سرآمد دیدند
دشمنانی که پیِ جنگ شما آمدهاند خیر را پس زده و در دو جهان بد دیدند
با شما آیِنهها در تب و تاب افتادند بسکه در صفحهی خود زلف مُجعّد دیدند
همه را غیر علی گوشهای انداختهاند کم و بیش اند همه، لیک تو را صد دیدند
صلوات است به لبهای اهالیِ زمین چونکه در صورت تو روی محمّد دیدند
نوهی شیر خدا، میوهی ثاراللهی همه دنبال تو هستند ز مه تا ماهی
یارب این کیست؟ عجب زنگ صدایی دارد
علی اشتری [ جمعه 94/3/8 ] [ 5:23 عصر ] [ کبوترِ حرم ]
[ نظرات () ]
عاشقی را کمی خطر باید دل مجنون و در به در باید
وصل بی دردسر گوارا نیست همره وصل دردسر باید
تا رسیدن به خانهی لیلا بار بستن از این گذر باید
مهر اولاد را مجو از دل جستجو کردن از جگر باید
صدقه دادن پسرداران از همه هرچه بیشتر باید
این پدر را چنین پسر باید این پسر را چنان پدر باید
کربلا درس میدهد به همه زیر پای پدر، پسر باید
السلام ای صفای ششگوشه عرش پایین پای ششگوشه
آمدی جذبهی چمن باشی اسوهی نسل سینهزن باشی
آمدی تا که غرق ذات خدا آمدی غرق خویشتن باشی
امدی تا که بعد پیغمبر حاجت مردم قرن باشی
آمدی ای عصای دست حسین پسر دیگر حسن باشی
آمدی تا که نسل ابراهیم... را تو مهتاب انجمن باشی
روح زهرا و مصطفی و علی سه نفر بین یک بدن باشی
با چه ظرفیّتی توانستی یکتنه کلّ پنج تن باشی
لیلةالقدر در نزول اکبر اشبهُالنّاس بالرسول اکبر
سدرةالمُنتهی ثمر داده باغ آئینه برگ و بر داده
نوکران را ز خانهی ارباب حضرت عشق تاج سر داده
خاک پای تو بر دل سنگم ارزش کیمیا و زر داده
حاجت ماندهی مرا ارباب با نگاه تو بیشتر داده
بس که سرمست گشته او گویی به حسن هم خدا پسر داده
مرتضی اشک شوق میبارد نوه داری چه لذّتی دارد
یاد دادی بهار بودن را نفس خود را مهار بودن را
و تو آموختی چه خوب آقا از حسن سفرهدار بودن را
دست تو هر سلاح و شمشیری حس کند ذوالفقار بودن را
به تو آموخت بوسهی حیدر فاتح کارزار بودن را
وسط معرکه ندارد خصم چارهای جز فرار بودن را
بال جبریل آرزو دارد زیر پایت غبار بودن را
یاد دادی به ما کنار پدر سر به زیر و کنار بودن را
یوسف اهل خانواده تویی در امامت امامزاده تویی
از نگاه تو سروری میریخت معجزات پیمبری میریخت
وجنات تو فاطمی بود و از تو رفتار حیدری میریخت
زیر سجادهی مناجاتت بال جبریل عجب پری میریخت
سر بازار یوسف حُسنت فقط از عرش مشتری میریخت
از اذانت فقط نه از نامت سرّ اللهُ اکبری می ریخت
همه وابستهی تو در خانه بس که از تو برادری میریخت
یا علی، زیر رقص شمشیرت سر یلهای لشگری میریخت
تا شود دور چشم هر بد دل صدقه میدهد ابوفاضل
از خداوندمان چه میگویی از مسیر جنان که میگویی
دل بابا به وجد میآید دم مغرب اذان که میگویی
تو بیا و خودت مرا برسان به همان آسمان که میگویی
کاش باشم همان که میخواهی کاش باشم همان که میگوهی
از غلامان حلقه برگوشم به روی چشم آن که میگویی ** پشت پایت دعای بابا بود ربنا ربنای بابا بود
عطش تو مجال رفع عطش از لب و بوسههای بابا بود
خواهران بعد رفتنت گفتند علیاکبر عصای بابا بود
ولدی یا علی؛ علی ولدی آخرین نالههای بابا بود
آنچه در بین خندهها گم شد گریهی بیصدای بابا بود
به پسر ارث میرسد ز پدر کفن تو عبای بابا بود
چشم تو روشن ای غیور حرم عمه آمد میان نامحرم
محمدجواد پرچمی [ جمعه 94/3/8 ] [ 5:9 عصر ] [ کبوترِ حرم ]
[ نظرات () ]
دل حرم میشود سحرگاهی [ شنبه 93/3/17 ] [ 11:8 عصر ] [ کبوترِ حرم ]
[ نظرات () ]
قلم امشب زمان تعظیم است [ چهارشنبه 92/3/29 ] [ 9:49 صبح ] [ کبوترِ حرم ]
[ نظرات () ]
دل که شد خرسند چیز دیگری ست [ چهارشنبه 92/3/29 ] [ 9:47 صبح ] [ کبوترِ حرم ]
[ نظرات () ]
کریم بن کریم [ سه شنبه 92/3/28 ] [ 3:11 عصر ] [ کبوترِ حرم ]
[ نظرات () ]
علی بن حسین بن علی [ سه شنبه 92/3/28 ] [ 3:8 عصر ] [ کبوترِ حرم ]
[ نظرات () ]
زاده لیلا [ سه شنبه 92/3/28 ] [ 3:6 عصر ] [ کبوترِ حرم ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |