امامِ رئوف | ||
خدا کند صنم گلعُذار باز آِید دعا کنید که شاید نگار باز آید
پیادههای سر راه جادهی وصلیم به این امید که آن تکسوار باز آید
زمانه رنگ خزان شد ز غصّههای دلش نشستهایم مگر نوبهار باز آید
شدیم رونق بازار یار؛ تا شاید به خانهی دل هر بیقرار باز آید
مریض هجرم و از رنگ و روی من پیداست دلم گرفته؛ الهی که یار باز آید
کجاست منتقم خون کربلاییها؟! کجاست صاحب آن ذوالفقار باز آید
خدا کند که نگاهش به داد ما برسد گدایتان شب جمعه به کربلا برسد احسان محسنیفر [ پنج شنبه 93/8/29 ] [ 9:11 صبح ] [ کبوترِ حرم ]
[ نظرات () ]
ای واسط فیض دو سرا آجَرَکَالله وی حجّت حق؛ صاحب عزا آجرکالله
با نالهی زهراست عجین سوز صدایت همنالهی اُمّالنُّجَبا آجرکالله
دریاب مرا در غم سالار شهیدان ای منتقم خون خدا آجرکالله
اذنی بده تا گریهکن جدّ تو باشم هرجا که شود روضه بپا آجرکالله
ما روضه گرفتیم قدمرنجه نمایی تا جلوه کنی بر دل ما آجرکالله
ما هرچه که داریم از آن گوشهی چشم است تو روی مگردان ز گدا آجرکالله
راضی به رضای تو شدن خیر و فلاح است کی میشوی از شیعه رضا؟ آجرکالله
با اشک بشوئیم دل از زنگ معاصی باشیم سرِ خوان ولا آجرکالله
ای بانی هرسالهی روضه مددی تا در روضه بیابیم تو را آجرکالله
بر عاشق جاماندهی ارباب عطا کن یک تذکرهی کرب و بلا آجرکالله احسان محسنی فر [ پنج شنبه 93/8/22 ] [ 2:53 عصر ] [ کبوترِ حرم ]
[ نظرات () ]
ای وعدهی خدا ز چه تأخیر کردهای؟ دیگر برای آمدنت دیر کردهای
در اشتیاق پیرهنت سالیان سال یعقوب چشمهای مرا پیر کردهای
خورشید اهل بیت، طلوعی دوباره کن عمرم به آخر آمده و دیر کردهای
قابل نبودهام به حسابم بیاوری در بی تفاوتی همه گیر کردهای
با ربّنای نافلههایت، دل مرا در روضهها تو صاحب تأثیر کردهای
با گریه بر مصائب مظلوم کربلا آیات سرخ قافله تفسیر کردهای
هر خیمهای که روضهی عباس خوانده شد گریه برای دست علمگیر کردهای احسان محسنی فر [ یکشنبه 93/8/11 ] [ 9:54 صبح ] [ کبوترِ حرم ]
[ نظرات () ]
غریبه بودم و چون آشنا پذیرفتی چه شد به درگهِ خوبان مرا پذیرفتی؟
دوباره از سر لطف و عطا امام زمان چه شد که با همه جرم و خطا پذیرفتی
به روی من نزدی بیلیاقتم آقا بدون وقفه و چون و چرا پذیرفتی
محرّم آمد و با خویش مَحرمم کردی مرا به کِسوت اهل عزا پذیرفتی
بنام دلبر زهرا قبولمان کردی فقط به حقّ سریعالرّضا پذیرفتی
به بزم روضهی ارباب جایمان دادی کنار سفرهی آل عبا پذیرفتی
به کوی جدّ غریبت مرا فراخواندی به نوکری شهِ سر جدا پذیرفتی
دم سلام به آقای بیکفن ما را تو جزء زائر کرب و بلا پذیرفتی احسان محسنی فر [ شنبه 93/8/10 ] [ 10:5 صبح ] [ کبوترِ حرم ]
[ نظرات () ]
دوری از یار مرا بی سر و سامان کرده مبتلایم به غم و غربت هجران کرده
سالها رفت و دلم طالب دیدار نشد غفلت از دوست مرا سخت پشیمان کرده
در خورِ شأن کریمان نبُوَد راندن من چشمهایم طمع دست کریمان کرده
هرچه با کردهی خود خاطر او آزردم در عوض او به گدا لطف فراوان کرده
جاودانه بشود خیر ز عمرش بیند هرکه ما را ز غم یار پریشان کرده
چه کسی خواست که سینهزن جدّش باشم؟ چه کسی بود که اینگونه دعامان کرده؟
دست خالی ز عزاخانهی آقا نرود هرکسی را که خود فاطمه مهمان کرده
روضهها فرصت خوبی است که ره گم نکنم کسریِ سال مرا این دهه جبران کرده
دلم اینگونه اگر شور محرّم دارد... هرچه کرده نمک ذکر «حسینجان» کرده احسان محسنی فر [ چهارشنبه 93/8/7 ] [ 10:25 صبح ] [ کبوترِ حرم ]
[ نظرات () ]
دوباره فصل عزا فصل ماتم است بیا زمان مرثیه و نوحه و دم است بیا
بهانهها همه جور است بهر آمدنت نثار مقدمت اشک دمادم است، بیا
گریستن به غم جدّ اطهرت حسین غریب سفارشات نبیّ مکرّم است بیا
بساط وصل مهیّاست تا که باز آیی زمان روضهی ماه محرّم است بیا
به جای شِکوه فقط بر حسین میگرئیم به زخمهای دلت تا که مرهم است بیا
ببین که نذر ظهور تو روضه بگرفتیم که روضه از همه حیثی مقدّم است بیا
مباد آنکه ز کوی تو نااُمید روم که این گنه ز گناهان اعظم است بیا
تمام امّت اسلام رو بیداری است زمینههای ظهورت فراهم است بیا
چه خوب سینهزن و گریهکُن همه جمعند در این میان گل روی شما کم است بیا
خدا کند دگر آیی به انتقام حسین که این دعای شب و روز فاطمهست بیا احسان محسنی فر [ شنبه 93/8/3 ] [ 11:0 صبح ] [ کبوترِ حرم ]
[ نظرات () ]
نماز عمر قضا شد بگو چه کار کنم؟ چگونه این همه پائیز را بهار کنم؟
تمام خیرالعملهای من تباه شدند بگو کجا بروم کسب اعتبار کنم
هزار بند به پاهای خستهام بستم چگونه از عملم از خودم فرار کنم
صدای حیَّ علیالموت میرسد هر روز که زندهتر شوم و مرگ اختیار کنم
به یک نگاه بکش؛ زنده کن مرا آقا بکش مرا که به این مرگ افتخار کنم
من از فراق شما گریه میکنم امشب که دل به خیمهی سبز تو رهسپار کنم رحمان نوازنی [ جمعه 93/7/25 ] [ 9:53 صبح ] [ کبوترِ حرم ]
[ نظرات () ]
دلگیرم از زمانه بیا مهربان من بر لب رسیده از غم ایّام، جان من
دنیا مرا به بند اسارت کشیده است رنگ قفس شده همهی آسمان من
عمرم به سر شد و نشدم آنچه خواستی باران شرم می چکد از دیدگان من
عشّاق را به رنج و بلا آزمودهاند ای وای اگر «فراق» بود امتحان من
دستم بگیر تا نرود نوکرت ز دست هجران تو ببین که بریده امان من
در عالم خیال شدم با تو همسفر تعبیر شد اگر سحری، داستان من…
شبگرد فاطمه، شب جمعه برای تو شبهای چارشنبهی هفته از آن من
«یک شب به خاطر سفر کربلای تو یک شب به خاطر سفر جمکران من»
با خود ببر مرا سحر جمعه کربلا تا تلّ زینبیه شوی روضه خوان من
با یک نگه برای دلم فتح باب کن گردم فدائی تو، امام زمان من یوسف رحیمی [ پنج شنبه 93/5/23 ] [ 9:33 صبح ] [ کبوترِ حرم ]
[ نظرات () ]
دست ما نیست به چشم تو گرفتار شدیم [ پنج شنبه 93/3/1 ] [ 4:13 عصر ] [ کبوترِ حرم ]
[ نظرات () ]
دگر ای دوست مرا در حرمت محرم کن قاسم نعمتی [ چهارشنبه 93/1/27 ] [ 10:39 عصر ] [ کبوترِ حرم ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |