سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امامِ رئوف

غلام حیدرم

از عطای فاطمه من مبتلا بر حیدرم
از ازل تا روز محشر ریزه خوار این درم

مرتضی خود گفته بابای من مسکین بوَد
او بود بابا و زهرای مطهر مادرم

ظهر عاشورای او لب تشنه سینه می زنم
تا دهد با دست خود روز قیامت کوثرم

شامیان گفتند علی آیا مسلمان بوده است؟
از غریبی علی خاک مصیبت بر سرم

لیله ی قدری سحر کرب و بلا یا که نجف
کی شود احیا بگیرم از عطای دلبرم

ذات هر کس در قیامت نقش پیشانی اوست
نقش پیشانی ما باشد " غلام حیدرم "

شکر اینکه عاشق اولاد زهرا گشته ام
تا دم مرگم بگریم یاد شاه بی سرم

مرگ عشّاق علی عین زیارت رفتن است
بهر دلجویی ما آید امام و سرورم

ذکر ما لحظه به لحظه ساقی کوثر مدد
تا بیاید مهدی صاحب زمان حیدر مدد

جواد حیدری


[ سه شنبه 91/5/17 ] [ 2:56 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

ابرو شکسته

گفتم بیا که با من دل خسته سر کنی
حقّش نبود دختر خود خونجگر کنی

شرمنده ام ، ز طرز پذیرایی ام مکن
افطار خویش را ز چه رو مختصر کنی

اصرار من به ماندن تو فایده نداشت
تو می روی که قصد نماز سحر کنی

اینقدر با نگاه خودت آتشم مزن
قصد تو چیست ؟ اینکه مرا شعله ور کنی

ابرو شکسته زائر پهلو شکسته ای
دیدار با شهیده ی دیوار و در کنی

بعد از تو کوفه حرمت ما را نگه نداشت
از اهل خویش بلکه تو دفع خطر کنی

حسن علیپور

برگرفته از وبلاگ تیشه های اشک


[ سه شنبه 91/5/17 ] [ 2:43 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

علی علی

اگر تو را نداشتم، بدان خدا نداشتم
آری خدا نداشتم، اگر تو را نداشتم

نبود اگر کرامتت، نبود اگر طبابتت
هزار درد داشتم ولی دوا نداشتم

به نام تو خدا صفا به زندگیم داده است
بدون نام تو در این جهان صفا نداشتم

نوای من علی علی،صدای من علی علی
بدون این علی علی، خدا خدا نداشتم

سنگ شدم طلا شدم،شاه شدم گدا شدم
چه می­شدم اگر علی مرتضی نداشتم

اگر نبود زادگاه تو قسم به فاطمه
این همه سمت کعبه هم برو بیا نداشتم

من اسمه دوا علی و ذکره شفا علی
کمیل تو اگر نبود به لب دعا نداشتم

نبودی یا علی اگر، حسن نبود و هم حسین
بدون تو مدینه و کرب و بلا نداشتم

علی اکبر لطیفیان

برگرفته از وبلاگ نود و پنج روز باران


[ سه شنبه 91/5/17 ] [ 2:40 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

شکسته سر

این چشم ها به راه تو بیدار مانده است
چشم انتظارت از دم افطار مانده است

برخیز و کوله بار محبّت به دوش گیر
سرهای بی نوازش بسیار مانده است

با تو چه کرده ضربه ی آن تیغ زهر دار
مانند فاطمه تنت از کار مانده است

آنقدر زخم ضربه دشمن عمیق هست
زینب برای بستن آن زار مانده است

آرام تر نفس بکش آرام تر بگو
چندین نفس به لحظه دیدار مانده است

از آن زمان که شاخه یاست شکسته شد
چشمت هنوز بر در و دیوار مانده است

سی سال رفته است ولی جای آن طناب
بر روی دست و گردنت انگار مانده است

می دانی ای شکسته سر آل هاشمی
تاریخ زنده در پی تکرار مانده است

از بغض دشمنان به تو یک ضربه سهم توست
باقی آن برای علمدار مانده است

محسن عرب خالقی

برگرفته از وبلاگ تیشه های اشک


[ سه شنبه 91/5/17 ] [ 2:37 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

نماز شکسته

شمع مى‏ سوخت ولى نور نداشت
جمع، بى پرتو او شور نداشت
 
ماهتابى که به رخ رنگ نداشت
غیر ناله به لب آهنگ نداشت
 
لاله ‏اى سرخ که پرپر می ‏گشت
مست از باده کوثر می ‏گشت
 
باغبان و غم مرگ یاسش
دیدن سوختن احساسش
 
کیست این بحر غم دیرینه
کیست این کشته زخم سینه

مردِ حق باشد و حقّش بردند
همه ی عمر دلش آزردند

مغرب عشق عجب پر شفق است
مردِ حق رَهسِپَرِ کوىِ حق است

نخلها، زمزمه ی قرآن کو؟
ناله ی هر شب نخلستان کو؟

کیست بر کوفه دل و جان بخشد
نان و خرما به یتیمان بخشد

یاد ویرانه نشینان باشد
خسته از غربت دوران باشد

کیست غم در نگهش اوج زند
خون سر در غم او موج زند

بر فلک هست ز فریاد دلش
خون سر آمده امداد دلش

شهر، پر از غم افزونش شد
کوچه ‏ها، گلشنى از خونش شد
 
سیل ایتام سوى خانه او
اوست شمع و همه پروانه او

هر یتیمى به لبش ذکر جلیست
شیر آورده و گریان علیست
 
اى نمازى که شکستت دادند
سندِ عشق به دستت دادند

روزه ی عمرِ تو افطار شده
با گُلت وعده ی دیدار شده

کعبه‏ اى، قبله ترا می ‏پوید
روز و شب نام ترا می ‏گوید
 
حجّ عشّاق صفاى قدمت
هفت آفاق مرید کرمت

لیلى زینب مجنون، مولا
خیز از بستر پر خون، مولا

باده از روى حسن سیر بنوش
خیز، مسموم جفا، شیر بنوش
 
این حسین است صدایت بزند
بوسه گهگاه به پایت بزند
 
خیز محراب ترا می خواهد
دل اصحاب ترا می خواهد
 
فاتح بدر، ز پا افتادى؟
لیلة القدر، ز پا افتادى؟

بعد تو قنبر تو می ‏میرد
شاهِ دین، منبر تو می ‏میرد
 
مأذنه بانگ اذان می ‏خواهد
کودکى آمده نان می ‏خواهد

کوچه‏ ها پر شده از طفل یتیم
همه هستند در این داغ سهیم

شیر آورده تو را می ‏جویند
اشک آلوده پدر می گویند

مظهر عشق و شهادت خواهى
جرم تو چیست؟عدالتخواهى

خسته‏ اى را که تواَش یار شدى
در تب سخت پرستار شدى

طرد بود از همه، یارش گشتى
همدم آن دل زارش گشتى

در سحرگاه شب نوزدهم
دید چشمان خدا، آن کژدم

نیش زد بر جگر سوخته‏ ات
رنگ خون زد رخ افروخته ‏ات
 
در یَمِ خون سرت نوح شدى
راحت از سینه مجروح شدى

باز هم صحبت از آن سینه شده
صحبت غربت دیرینه شده

سینه‏ اى را که سِپر گشت تو را
خرد شد، دفع خطر گشت تو را

تو که با محنت و غم خو دارى
ماتم سینه و بازو دارى
 
غم مخور، هست عیان از حالت
فاطمه آمده استقبالت

زائر غنچه و یاسى دیگر
غیر زهرا نشناسى دیگر

سید محمد میر هاشمی


[ دوشنبه 91/5/16 ] [ 3:29 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

طول سجده

آزرده طعم دورى از یار را چشیده
روى سحر قدم زد با کسوت سپیده
 
روى زمین قدم زد با آسمان سخن گفت
از ابر ها بپرسید از گفته و شنیده
 
مى‏رفت سوى مسجد امّا نه مثل هر شب
چون عاشقى که وقت وصل دلش رسیده
 
تکبیر گفت و الحمد تا انتهاى سوره
بهر رکوع خم شد با قامتى خمیده
 
بر خاست از رکوع و آرام رفت سجده
اشک خداست این که روى زمین چکیده
 
تیغى فرود آمد کعبه شکست و تسبیح
محراب ماند و تیغى کاین کعبه را دریده
 
او سجده کرد امّّا سر بر نداشت دیگر
سجده به این طویلى مسجد به خود ندیده
 
کعبه شکست برداشت امّا نه بهر میلاد
نزدیک شد زمان دیدار یک شهیده

شیخ رضا جعفری


[ دوشنبه 91/5/16 ] [ 3:18 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

دُرّ نجف

بعد از رکوع رکعت دوم شهید شد
در پیش چشم این همه مردم شهید شد

جرمش همین که نان جو میخورد سفره اش
این مرد هم به خاطر گندم شهید شد
 
عمری از آشتی خدا گفت و عاقبت
در راه رفع سوء تفاهم شهید شد
 
او چشم بست از کلمه بیست و پنج سال
تا خواست پا دهد به تکلّم شهید شد
 
این شصت و سومین سحر بیست و پنجم است
پیدا کنید در شب چندم شهید شد
 
تنها نگین درّ نجف رفت زیر خاک
این دُرّ آبدار نشد گم ، شهید شد

شیخ رضا جعفری


[ دوشنبه 91/5/16 ] [ 3:14 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

محراب خون

در دل محراب خون جای من است
نغمه ی تکبیر آوای من است 

روزه ام را در سحر قاتل گشود
زان بخون آغشته لبهای من است 

بر خدای کعبه گشتم رستگار
با شهادت چون تمنّای من است 

خون دلهایی که خوردم سالها
از سرم جاری به سیمای من است 

ای عدالت می شوی دیگر یتیم
کز جفا بگسسته اعضای من است 

هر چه می خواهی ببین زینب مرا
کآخرین ساعات دنیای من است 

گر چه ضرب تیغ زهر آلود خصم
آتش افکن بر سراپای من است 

سرد می آید که بر جانم هنوز
شعله ها از داغ زهرای من است 

گر چه زخم سر شهیدم می کند
قاتل من داغ دلهای من است

حاج سید رضا موید


[ دوشنبه 91/5/16 ] [ 3:6 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

غوطه در خون

مسجد کوفه ببین عزم سفر کرد على 
با دلى خون ز تو هم قطع نظر کرد على 

مسجد کوفه مگر مسجدالاقصایى تو 
که ز محراب تو تا عرش سفر کرد على 

رفت آن شب که به مهمانى امّ کلثوم 
دخترش را ز غمى سخت خبر کرد على 

خبر از کشتن خود داد به تکبیر و فسوس 
هر زمان جانب افلاک نظر کرد على 

کس چو او روزه یک ساعته هرگز نگرفت 
چون که افطار به هنگام سفر کرد على 

گر چه جانش سفر تیر بلا بود، آخر 
پیش شمشیر ستم فرق سپر کرد على 

ریخت بر دامن محراب ز فرق سر او 
آنچه اندوخته از خون جگر کرد على 

گرچه در هر نفسى بود على را معراج 
غوطه در خون زد و معراج دگر کرد على

حاج سید رضا موید


[ دوشنبه 91/5/16 ] [ 3:0 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 153
بازدید دیروز: 136
کل بازدیدها: 1187867