سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امامِ رئوف

آسمان در طلوع یک خورشید
میکند روزهای خود تمدید

این چه نوریست در افق پیدا
این چه نوریست نور عشق و امید
 
در سحر جلوه اش که می گوید
نور او فاطمیست بی تردید

در میان سکوت سرد حجاز
گوش دل یک صدای ناز شنید

خبری آمد از سرادق عرش
گل بریزید فاطمه خندید

پدرش دور خانه می گردد
بر لبش ان یکاد یا توحید

چشم در چشم کودکش دائم
می نماید خدای خود تمحید

تا که دستی برد به گیسویش
هر چه دلداده را کند تهدید

دیدگان حدیث روشن شد
تا که نور جمال او را دید
 
جبرئیل آمد و تبرّک کرد
بال خود را به صورتش مالید
 
مثل گردونه ی زمین و زمان
با ملائک به دور او چرخید

او که باشد امیر انس و جان
سومین نسل حضرت سلطان


قامت عشق کاملاً خم شد
ساغر و جام و باده در هم شد
 
انبیا صف کشیده مستانه
در تحیّر تمام عالم شد

هر چه می شد ز عاشقی رو کرد
جلوه ی کاملش در آن دم شد
 
صحنه ی درس عشق بازی ها
بین گهواره ای مجسم شد
 
بین دریای پر تلاطم عشق
چه بگویم که صبر دل کم شد
 
دل عالم شد آب تا اینکه
لحظه ی بوسه ای فراهم شد
 
با شکوه صدای این دو لب
طپش سینه ها منظّم شد
 
از صفای همین محبت ها
رشته ی دین به عشق محکم شد
 
بهر تبریک این ولادتها
حضرت ربّ عشق ملزم شد
 
صله بر دوستان این آقا
دوری از آتش جهنم شد

او که باشد امیر انس و جان
سومین نسل حضرت سلطان

 
من که هستم؟ ز سائلان حرم
او که باشد خدای جود و کرم

نازم او را که نازدار خداست
ناز او را به جان و دل بخرم
 
از گدایان سامرا بودن
آبرویم شده چو تاج سرم
 
قبله گاه کرامت او باشد
من به پیشش شبیه رهگذرم

چه بگویم ز دست معصیتم
بهر پرواز بسته بال و پرم

تا که گردیدم آشنا با او
شد جهانی غریبه در نظرم

حاجتی دارم از خداوندش
در میان دعای هر سحرم

کی شود تا اجازه ای بدهد
دل خود را به صحن او ببرم

یک سحر وقت صحن گردی ها
کند او بی قرار و در بدرم

هر وجب صحن او بشویم با
کوثر چشمهای پر گُهَرم

خاک زیر قدوم زوّارش
را کنم طوطیای چشم ترم

او که باشد امیر انس و جان
سومین نسل حضرت سلطان


چه خبر از صفای عسگریین
دل گرفته برای عسگریین

چه خبر از شکوه گنبد او
از دو گلدسته های عسگریین

چه خبر از ضریح و کاشی ها 
مرقد دلربای عسگریین

مانده از سُرِّ مَن رَئا گویا
تلّی از خاک عسگریین
 
در شب جشن دیده گریه کند
در غم روضه های عسگریین

آن بقیع و خرابیش کم بود
شد اضافه عزای عسگریین

نذر سرداب مانده آثاری
نذر گنبد طلای عسگریین
 
روضه دارد وجب وجب خاکش
وای از کربلای عسگریین

می برم من شکایت این قوم
پیش گاه خدای عسگریین

نسل اینان ز نسل کوچه بود
شاهدم ناله های عسگریین

گر بگویم میان کوچه چه شد
در بیاید صدای عسگریین

قاسم نعمتی


[ جمعه 92/11/18 ] [ 12:1 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 123
بازدید دیروز: 338
کل بازدیدها: 1187016