سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امامِ رئوف

سامرا سُرِّ مَن رَأی بودی
چند وقتی است سرد و دلگیری
داری ای خاک پر ز غم کم کم
بوی شهر مدینه می گیری

هر کجا رفته ام دم مغرب
حرم اهل بیت غوغا بود
نه،ولی سامرا غروب که شد
خالی از زائر و چه تنها بود

چلچراغی نبود دور ضریح
فرشهایش تمام خاکی بود
غربت این چهار قبر غریب
از بقیع و مدینه حاکی بود

همه دلخوشی ما این بود
لااقل یک حسن حرم دارد
حال قبری خراب و ویرانه
پیش این دیده ترم دارد

عمه و مادر امام زمان
قبرشان گر چه نیمه ویران بود
به خدا پانخورده چادرشان
نشده رویشان به ضربه کبود

هر کسی رفت حج بیت الله
بست احرام از برای طواف
یاد آقای سامرا باشد
بین هر ناله و دعای طواف

مثل پروانه در طواف شمع
پسری دور بستر بابا
پاک می کرد قطره های اشک
کم کم از دیده تر بابا

تا که گفت آب ظرف آب آورد
لب عطشان او تکان می خورد
کی به پیش نگاه این فرزند
بر دهان چوب خیزران می خورد

عمه ای بود و مادری هم بود
نه میان نگاه های حرام
وای از ماجرای بزم شراب
وای از ازدحام شهر شام

آستینها حجاب سر می شد
بین آن گیر و دار در بازار
چه کسی دیده است دعوای
زن و یک نیزه دار در بازار

انقدر نیزه را تکان ندهید
چونکه جا باز کرده در حنجر
زیر پایت نگاه کن نامرد
سرش افتاده باز بین گذر

قاسم نعمتی


[ پنج شنبه 92/10/19 ] [ 7:3 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 129
بازدید دیروز: 6
کل بازدیدها: 1189330