امامِ رئوف

روضه ی غلاف

آتش کشید فتنه ی ابلیس، خانه را
سوزاند چشم تنگ حسد آستانه را

دنبال یک بهانه به هر در زدند، که
پیدا کنند بهر تعرض، بهانه را

باید غلاف روضه بخواند برای ما
باید شنید درد دل تازیانه را

طوری زدند مادر ما را که بعد از آن
بالا نبرد از اثر درد شانه را

دیدی که کار دست علی داد، کینه ها
دیدی ندید کشتی داغش کرانه را

در خاطر کبوتر زخمی چه نقش بست
دیگر نخورد با دل خوش آب و دانه را

تقدیم روح مادر سادات می کنم
این چند بیت مختصر و عامیانه را

محسن عرب خالقی


[ شنبه 91/5/7 ] [ 1:15 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 32
بازدید دیروز: 63
کل بازدیدها: 1193589