سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امامِ رئوف

«آبرو آورده»

من دست خالی آمدم، دست من و دامان تو
سر تا به پا درد و غمم، درد من و درمانِ تو

تو هر چه خوبی من بدم، بیهوده بر هر در زدم
آخر به این در آمدم باشم کنار خوان تو

من از همه در رانده ام، من رانده ای و امانده ام
یا خوانده یا ناخوانده ام اکنون منم مهمان تو

پای من از ره خسته شد، بال و پرم بشکسته شد
هر در به رویم بسته شد جُز درگه احسان تو

گفتم منم در می زنم،گفتی به تو سر می زنم
من هم مکرّر می زنم کو عهد و کو پیمان تو؟   

سوی تو رو آورده ام ای خُم سبو آورده ام
من آبرو آورده ام کو لطف بی پایان تو

حال من گوشه نشین با گوشه ی چشمی ببین
جز سایه ی پر مهرتان جایی ندارم جان تو

من خدمتی ننموده ام دانم بسی آلوده ام
اما به عمری بوده ام چون خار در بستان تو

حاج علی انسانی


*****

حوض حیات

من با تو زندگی نکنم پیر می شوم
بی تو من از جوانی خود سیر می شوم

من در شعاع پرتو شمس الشموسی ات
بی اختیار پیش تو تبخیر می شوم

آئینه کاری حرمت ذرّه پرور است
من در رواق چشم تو تکثیر می شوم

در صحن کهنه سوی تو کردم نماز را
اینجاست آنکه لایق تکفیر می شود

من در شمار سلسله ی راویان شدم
چون با حدیث سلسله زنجیر می شوم

من گریه ام گرفته کمی هم به من بخند
دارم به پای خویش سرازیر می شوم

وقتی که آه می کشم از پرده ی نیاز
بی پرده با تو صاحب تصویر می شوم

بیچاره من که نیست قلمدانم از طلا
هرچند با نگاه تو اکسیر می شود

نقاره خانه ات ز کجا آب می خورد
کز بانگ آن چو سیل سرازیر می شوم

آن نامه ام که از سر تعجیل و اضطراب
بر بال کفتران تو تحریر می شوم

این رنگ طوسی از دل سرخم نمی رود
گرچه دو رنگ، دور ز تزویر می شوم

برداشت سیل گریه بساط زیارتم
نم نم دوباره قابل تعمیر می شوم

حوض حیات تو بدهد مرده را حیات
من نیز با تو عیسیِ تأثیر می شوم

وقت ورود در حرم تو هوایی ام
وقت خروج تازه زمینگیر می شوم

بادا شلوغ، دور و برت کعبه ی عزیز
من حاجی توام که به تقصیر می شوم

یک روز اگر که زینت دیوار تو شدم
آئینه را گذاشته شمشیر می شوم

محمد سهرابی

*****

شرم

تمام آنچه به پای تو ریختم کم بود
و در برابر دریای لطف، یک نم بود

عرق نشسته به پیشانی خجالت باز
تمام دار و ندارم دو قطره شبنم بود

به نام حضرت غم، محفلم چراغان شد
و ماه های دلم جملگی محرم بود

هزار گلّه ی آهو اسیر چشمانت
بدون دام شکار شما فراهم بود

مرا که کمترم از آهوان پابندت
ضمانتم کن اگر چه لیاقتم کم بود

به پایبوس تو شرمنده ام نیامده ام
گناهمند، سرم گرم کار و بارم بود

ایمان طرفه

*****

حال و هوای پنجره فولاد دارم
از کودکی این صحنه را در یاد دارم

شیرینی یاد تو در زیر زبان است
از بس برای تو به دل فرهاد دارم

از صحن های مختلف قابش نمودم
تصویر گنبد را به هر ابعاد دارم

با هشت من دلبسته ام بر نمره ی بیست
گرچه ارادت بر همه اعداد دارم

باشد که من یک گوشه ی صحنت نشینم
خیلی به دل بغض دم فریاد دارم

کاری بکن که گوش بر فرمان تو باشم
وقتی به رأی خویش استبداد دارم

اصلاً شعورم را بدون واو خواهی
با من بگو آقا که استعداد دارم؟

چیزی نمانده تا نماز صبح آقا
خیلی هوای صحن گوهرشاد دارم

اوّل عنایات شما دوم عزیزم
عشق تو را صد شک مادرزاد دارم

مهرداد محرابی

*****

طواف حرم

ای نام تو خوشبوتر از آلاله و شب بو
یک عالمه گل کاشته ام در خم ابرو

خورشید هم از شرق نگاه تو می آید
هر صبح که در بند کنی حلقه ی گیسو

از دانه ی اشک دل زوّار تو روئید
بر گِرد ضریح تو چنین حلقه ی بازو

مشغول طواف حرمت، هر چه کبوتر
مهمان صفای قدمت هر چه پرستو

تصویر فلک یکسره در صحن تو پیداست
از بس که به آن بال ملائک زده جارو

تا صید کند یک نظر از گوشه ی چشمت
صیّاد که ناله زده: یا ضمن آهو

پیش تو دراز است مرا دست گدایی
با کاسه ی دل، کاسهی سر، کاسه ی زانو

ای ناب ترین مایه ی الهام غزلها
با تو چه نیازی است به معشوق و لبِ جو

بیمار توأم آقا! نذرت دل تنگم
بنویس برای دل من نسخه و دارو

عباس احمدی

*****

یا رئوف


کم کم دل هوایی مان بال و پر گرفت
محتاج لحظه های تو راه سفر گرفت

دل را رئوف من، نگهت تا حرم کشید
پائین پات دست دعا روی سر گرفت

نجوای عشق، همهمه ی زائران اشک
پیراهن ضریح تو را چشم تر گرفت

حاجت زیاد و بذل عنایات بی حد است
هر دل شکسته تر که بود بیشتر گرفت

آقا «قسم به جان جوادت» چه می کند
با این قسم گرفت هر آنکس اگر گرفت

آهو شدن که قسمت هر کس نمی شود
ضامن ترین امام مرا هم به بر گرفت

باب الجواد بود که بغض دلم شکست
شعرم تمام بود ولی تازه سر گرفت

علی ناظمی

*****

مستی در حرم

این همه دست به سوی تو دراز است رضا
باز مشت من و آغوش تو باز است رضا

باز «من» دارد از آن دور تهی میآید
آن که میآید از آن دور جنازه است رضا

زنده شد پیش نگاهت، تو خدایش شدهای
کفرِ «خورشید» پرستان پُرِ راز است رضا !

دست من نامهای از توست، نوشتهست در آن:
به حرم آمدن مست مجــــاز اســت  رضا

من و انگور، دلی مست و نگاهی پرِ اشک
قبله در حسرتِ این راز و نیاز است رضا!

هشت رکعت وسط صحن تو افتاد به خاک
رقص عشق است، فقط شکل نماز است رضا !

هر دلی میرسد از راه شکسته است...چقدر
جادهی عاشقیت حادثه ساز است رضا

آه! آواز خوش گوشهی «نیشابور»ت
در مقامی پر از اندوه «حجاز» است رضا !

پیش پرهای کبوتر، آسمان دل تو
تا خدا، پنجره در پنجره باز است رضا

قاسم صرافان

*****

مه آسمان ایران

نخل زردم جوانه می خواهم
کفترم آب و دانه می خواهم

بر فراز مناره های حرم
گوشه ای باز لانه می خواهم

روی پرهای من بزن مُهری
بی نشانم نشانه می خواهم

کفتر خانگی این حرمم
دانه از اهل خانه می خواهم

در کنار رواق دار الزُّهد
منزلی جاودانه می خواهم

از شما روز اول هر ماه
مثل مردم سرانه می خواهم

خانه جز این حرم نمی خواهم
پر پرواز هم نمی خواهم


آستان بوس خود خطابم کن
بد حسابم ولی حسابم کن

برکه ی خشکم و گل آلودم
کوثر معرفت، گلابم کن

قسمت می دهم به جان جواد
بعد اگر خواستی جوابم کن

کرمت گر اجازه داد آقا
پیش چشم همه خرابم کن

من شبیه دعای بی روحم
روح ادعیّه، مستجابم کن

ای خداوند عشق، یا احساس
نظری کن به خاطر عباس


مهربانی که روح احسانی
درد من را تو خوب می دانی

حقّ همسایه جا نیاوردم
نیست این شیوه ی مسلمانی

ولی ای با وفا پناهم ده
هرچه باشد تو از بزرگانی

لحظه ای که جنازه ام آمد
وایِ من گر که روبگردانی

یوسف ار ماه اهل کنعان بود
تو مه آسمان ایرانی

وای آقا چه قدر می آید
به تو لفظ شریف سلطانی

گفته ام هر کنار در هر سو
ضامنم هست ضامن آهو


علی زمانیان

*****

مقیم حرم

خاک حرم رسید، دوا نیز داده شد
آب حرم رسید، شفا نیز داده شد
 
ما طور خواستیم مقیم حرم شدیم
ما جلوه خواستیم، خدا نیز داده شد
 
اصلاً بهانه هاست که ما را می آورد
با دادن بهانه، بها نیز داده شد
 
هر جا اگر به خواسته ها لطف می شود
در این حرم نخواسته ها نیز داده شد
 
از بس کریم بود که در هم خرید و رفت
در ازدحام ، حاجت ما نیز داده شد
 
اصلاً به خواهش کم ما اکتفا نکرد
ما سنگ خواستیم ، طلا نیز داده شد
 
گفتم رضا، عطای حسینی نصیب شد
گفتم حسین، امام رضا نیز داده شد
 
میخواستم به مشهد تو راهی ام کنند
دیدم برات کرب و بلا نیز داده شد

علی اکبر لطیفیان

*****

شاه خراسان

دست اگر باشد دخیل کنج دامان بهتر است
از نماز شب توسّل بر کریمان بهتر است

دل ولو کوچک، به لطف تو بزرگی می کند
یک دل آباد از صد شهر ویران بهتر است

حرف ما آن است که آهوی نیشابور گفت
گاه مدیونت شدن از دادن جان بهتر است

سایه ای که بر سرم افتاد،عزّت پخش کرد
سایه ی گلدسته  از تاج سلیمان بهتر است

دست بر سفره نبردم تا خودت تعارف کنی
تعارف اهل کَرم از خوردن نان بهتر است

یک کمی بنشین کنار ما، پذیرائی بس است
میزبان که می نشیند حال مهمان بهتر است

صبح محشر هرکسی دنبال یاری می دود
یار ما باشد اگر شاه خراسان، بهتر است

علی اکبر لطیفیان

*****

دِین حضرت موسی بن جعفر

خانه های آن کسانی می خورد در بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر

عرض حاجت میکنم آنجا که صاحبخانه اش
پاسخ یک می دهد با ده برابر بیشتر

گاه گاهی که به درگاه کریمی میروم
راه میپویم نه با پا، بلکه با سر بیشتر

زیر دِین چهارده معصومم امّا گردنم
زیر دِین حضرت موسی بن جعفر بیشتر

گردنم در زیر دینِ آن امامی هست که
داده در ایران ما طوبای او بر، بیشتر

آن امامی که فداکِ گفتنش رو به قم است
با سلامش میکند قم را منوّّر ، بیشتر

قم، همان شهری که هم یک ماه دارد بر زمین
همچنین از آسمان دارد چِل اختر بیشتر

قصد این بارِ قصیده از برادر گفتن است
ورنه میگفتم از این معصومه خواهر بیشتر

من برایش مصرعی می گویم و رد میشوم
لطف بابا ها ست معمولاً به دختر بیشتر

عازم مشهد شدم تا با تو درد دل کنم
بودنم را می کنم اینگونه باور بیشتر

گنبدت ضرب المثل های مرا تغییر داد
هرکه بامش بیش برفش ، نه! کبوتر بیشتر

چار فصل مشهد از عطر گلاب آکنده است
اینچنین یعنی سه فصل از شهر قمصر بیشتر

پیش تو شاه و گدا یکسان تر اند از هر کجا
این حرم دیگر ندارد حرفِ کمتر ، بیشتر

از غلامان شما هم میشود دنیا گرفت
من نیازت دارم آقا روز محشر بیشتر

ای که راه انداختی امروز و فردای مرا
چشم در راه تو هستم روز آخر بیشتر

بر تمام اهل بیت خویش حساسّی ولی
جان زهرا چون شنیدم که به مادر بیشتر

دوستت دارم نمی دانم که باور میکنی
راست می گویم به والله از ابوذر بیشتر

...بیشتر هایی که گفتم از تو خیلی کمترند...

حسین رستمی


[ جمعه 92/6/22 ] [ 11:19 صبح ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 344
بازدید دیروز: 49
کل بازدیدها: 1186242