مستجاب
اگر نگاه کنی پیش پای چشمانت
یتیم پر شده در کوفه های چشمانت
مگر چه دیده ای از شهر کوفه ی من که
گرفته باز دوباره هوای چشمانت
به غیر اشک خجالت نداشتم آقا!
نداشتم که ببارم برای چشمانت
و در قبال تمام جفای چشمانم
ندیده ام بخدا جز وفای چشمانت
نشسته ام که کمیل نگاه تو باشم
که مستجاب شوم با دعای چشمانت
تو مُهر سجده ی من؛ تو ابوتراب منی
رواست اینکه بیفتم به پای چشمانت
و یُطعِمونَ علی حُبِّه شما هستید
منم اسیر و یتیم و گدای چشمانت
بخوان دو آیه برایم؛ دو آیه از چشمت
سپس مرا بنشان در حرای چشمانت
چه دیده ای که دو چشمت پیاله ی خون شد
چه دیده ای به مدینه، فدای چشمانت
به پیش چشم تو یاس تو را چقدر زدند!!!
چقدر صبر نموده خدای چشمانت
و میخ قصه ی تلخی ست در نگاه شما
که سالهاست گرفته برای چشمانت
رحمان نوازنی