سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امامِ رئوف

شرح غربت

رادمردی مهربان با دستهای پینه دار
در میان کوچه های شهر غربت رهسپار
 
کیسه های نان و خرما روی دوش خسته اش
کیست این مرد غریبه ! با لباسی وصله دار ؟
 
کهکشان ها شاهد غم های بی اندازه اش
 ماه می گرید برایش چون دل ابر بهار
 
نیمه شبها لابه لای نخلها گم می شود
چاه می داند دلیل گریه های ذولفقار
 
در کنار چاه هر شب  ایستاده جبرئیل
تا تکاند از سر دوش علی گرد و غبار
 
چند سالی هست بعد ماجرای فاطمه
لرزشی افتاده بر آن شانه های استوار
 
قامت سرو بلندش در هلال افتاده است
زیر بار رنجهای تلخ و سخت روزگار
 
جای رد ریسمانهای زمخت فتنه ها
سالها مانده ست بر دست کریمش یادگار

وحید قاسمی


[ جمعه 92/5/4 ] [ 10:47 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 150
بازدید دیروز: 136
کل بازدیدها: 1187864