امامِ رئوف

عمری است رهین منّت زهرائیم
مشهور شده به عزت زهرائیم
مُردیم اگر به قبر ما بنویسید
ما پیر غلام حضرت زهرائیم

ما زنده به لطف و رحمت زهرائیم
مأمور برای خدمت زهرائیم
روزی که تمام خلق حیران هستند
ما منتظر شفاعت زهرائیم

گویند که از کبوتری خسته بخوان
از حرمت لانه ای که بشکسته بخوان
اما اگر از مادر ما می گویی
آرام بسوز و روضه سربسته بخوان

با راز شکسته ی کبوتر چه کنیم
با خاطره ی غریب مادر چه کنیم
دیروز نبودیم فدای تو شویم
امروز بگو ، بگو که حیدر چه کنیم

من بودم و باب هل اتی را بستند
امکان رسیدن به خدا را بستند
ای کاش بمیرم که خجالت زده ام
من بودم و دست مرتضی را بستند

جواد حیدری


[ شنبه 91/5/7 ] [ 12:55 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 42
بازدید دیروز: 63
کل بازدیدها: 1193599