سه سالگی
با غم که هم مسیر شدم در سه سالگی
از غصه ناگزیر شدم در سه سالگی
گفتم به تن که آب شود از گرسنگی
از جان خود که سیر شدم در سه سالگی
من پای عشق تو کمرم تا شد ای پدر
این شد که سر به زیر شدم در سه سالگی
غصّه نخور، فدای سرت که سرم شکست
یا که اگر اسیر شدم در سه سالگی
هی داغ روی داغ و هی زخم پشت زخم
بعد از تو زود پیر شدم در سه سالگی
گرچه نرفته ام به کنیزی ولی عجیب
کوچک شدم حقیر شدم در سه سالگی
من فکر می کنم که همه فکر می کنند
خیلی بهانه گیر شدم در سه سالگی
مصطفی متولی