مقدم بهار
خوش آمدی به کوی وفا ای مه خدا
خوش سر زدی به شهر دعا ای مه خدا
بی تو بهار سینه ی ما لاله ای نداشت
بی تو کتاب عشق و دعا ناله ای نداشت
دل بی تو غرق معصیت و زار و خسته بود
سرمایه اش ز کف شده و ورشکسته بود
شبها ز ابر غفلتمان بی ستاره بود
تن پوشمان ز تیغ گنه پاره پاره بود
بی تو ز دست عشق کتاب دعا فتاد
منصور دل به دار زد و از نوا فتاد
در آسمان نیمه شب ما مهی نبود
ما را به کوی عشق و محبت رهی نبود
جانا مپرس از چه خطا زد زمینمان
شیطان به مکر و حیله چرا زد زمینمان
بی جلوه ی جمال تو گمراه می شدیم
رسواترین فقیر شبانگاه می شدیم
اما به یمن جلوه ی تو دل جلا گرفت
خوش آمدی که دست دلم را خدا گرفت
خوش آمدی که باده به اهل ولا دهی
خوش آمدی به محفل مستان صفا دهی
بر مقدم تو راه گرفتن عجب خوش است
جام از هلال ماه گرفتن عجب خوش است
ماهی که چشم اهل طریقت بر او بُوَد
چشمان بندگان حقیقت بر او بود
ماهی که با سرشک سحرگاه آشناست
ماهی که روزه اش سپر آتش خداست
ماه نماز و دعا، ماه زمزمه
ماه خدا و ماه علی، ماه فاطمه
ماه حسین و توبه در آن وه چه رایج است
دل بسته بر عنایت باب الحوائج است
باب الحوائجی که گل جان مهدی است
عباس امیر عشق، عمو جان مهدی است
سید محمد میر هاشمی