سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امامِ رئوف

لیلی

به کسی کار ندارم که بهشتم لیلی است
بت بتخانه و رهبان کِنشتم لیلی است
خاک من خاک جنون است و سرشتم لیلی است
هرچه در مکتب استاد نوشتم لیلی است

جز به این حرف ندارد قلم من میلی
دفترم پر شده از لیلی لیلی لیلی


می نویسم لیلی تا که بخوانیم حسین
تا جنون را به نهایت برسانیم حسین
آنکه بی او نفسی هم نتوانیم حسین
وقت یک ذکر همه هم ضربانیم: حسین

او همان است که هر وقت از او می خوانم
از دل عرش خدا فاطمه گوید جانم


گر چه در عشق فقط لاف زدن را بلدیم
گر چه چندیست که بی روح تر از هر جسدیم
گر چه در خوب ترین حالت مان نیز بدیم
جز در خانه ی ارباب دری را نزدیم

از ازل حلقه به گوش در این خانه شدیم
سجده ی شکر برآریم که دیوانه شدیم


از همان روز که حُسنش ز تجلّی دم زد
از همان دم که دمش طعنه به جام جم زد
از همان لحظه که مهرش به دلم پرچم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

گفت من عشقم و مجنون حسین بن علی
در رگم نیست به جز خون حسین بن علی


آسمان با تپش ماه تماشا دارد
قطره دریا که شود جلوه ی زیبا دارد
خاک یک دشت فقط تربت اعلا دارد
عشق با نام حسین است که معنا دارد

تا خدا هست و جهان هست و زمان هست و زمین
نمک سفره ایجاد حسین است همین


لبم از هرچه به جز نام امامم خاموش
آتش عشق نشد یک دم از این دم خاموش
گرچه یک لحظه نبود است به عالم خاموش
از قدومش شده یک روز جهنم خاموش

در امالی خودش شیخ صدوق آورده است
روز میلاد حسین آتش دوزخ سرد است


شب شور است که شیرین و غزل خوان شده ام
خیس از بارش احسان فراوان شده ام
جان رها کرده و دل بسته ی جانان شده ام
مست جام رجب و تشنه ی شعبان شده ام

که شب سوم این ماه حبیب آمده است
باز از باغ خدا نفحه ی سیب آمده است


او همان است که احسان قدیمش خوانند
صاحب جام بلایای عظیمش خوانند
در مدینه همه قرآن کریمش خوانند
پنجمین دشمن شیطان رجیمش خوانند

از ازل تا به ابد خلق خدا می دانند
ما همه بنده و این قوم خداوندانند


در پناهش همه هستند مهیمن ها هم 
متوسل به نگاهش شده ضامن ها هم
نه فقط عالم ربانی، کاهن ها هم
وقت آن است که گویند موذن ها هم
 
وقت شرعی اذان بر سر گلدسته ی ماه
اشهد انَّ حسین بن علی ثارالله


غم عشق است که آتش زده بر بنیادم
تا که در راه محبت بدهد بر بادم
من ملک بودم و فردوس... نه آمد یادم
که من از روز ازل اهل حسین آبادم

منم آن رود که جز جانب دریا نروم
بر دری غیر در خانه ی مولا نروم


ما که بر ساحت این عشق ارادت داریم
ما که انگیزه ی بر گشت به فطرت داریم
یک نفس تا به خدا بُعد مسافت داریم
باز هم در سرمان شور زیارت داریم

هرکه دارد سر همراهی ما بسم الله
هرکه دارد هوس کرب بلا بسم الله


کربلا گفتم و دیدم جگرم می سوزد
آسمان دود زمین در نظرم می سوزد
گوییا معجر بانوی حرم می سوزد
دختری داد زد ای عمه سرم می سوزد

جان خورشید از این واقعه بر لب برسد
هیچ کس نیست به داد دل زینب برسد

محسن عرب خالقی


[ سه شنبه 92/3/21 ] [ 6:20 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 66
بازدید دیروز: 45
کل بازدیدها: 1188576