تب کودکی
دل مشرّف شد به درگاه حضور
روح چون مِی گشت و تن شد چون بلور
«کلّمینی زارِ» عرفانی شدم
برکه ی پاک مسلمانی شدم
دیشب از روحم تنم را شسته ام
رفتنم را ماندنم را شسته ام
یک نفر در من مرا تقدیس کرد
اشک من آمد، دلم را خیس کرد
کیست این طوفان معماری شده؟
چیست این در سینه ام کاری شده؟
ای معارف در سبوی تو نمی
ای نم ته جرعه ی تو عالمی
ما عدم زاریم و السّابق تویی
عشق تو، معشوق تو، عاشق تویی
عشق تو تعلیم مادر زاد بود
سینه ی تو جبرئیل آباد بود
حنجرت از قبل حکاکی شده
گونه ات روز ازل خاکی شده
آب ها جاری شد از خاک درت
سایه ها افتاد بر ما از سرت
کوکان در زیر مهر مادری
شیرها خوردند از خوش باوری
کاین تویی شیرینی شیر و عسل
السلام ای شهدباز بی بدل
آری آری قوم تو خوش باورند
قوم بد باور تو را کی می خرند؟
در زلال آبی تو سال ها
باز کردیم ای حسین جان بال ها
در خم گیسوی تو شب کرده ایم
کودکی ها را فقط تب کرده ایم
نم نمک در سایه ی مردی سِتُرگ
کودک دل قد کشید و شد بزرگ
حال من تسلیم حلقوم توام
کشته ی حلقوم معصوم توام
کیست خیّاط لباست ای عزیز
تا به حلقومش برم دست ستیز
این یقه تنگ است دل تنگم نکن
تو اذیّت می شوی رنگم نکن
با تو همبازی شدن خود دیگر است
مرکب تو حضرت پیغمبر است
ای بلور سینه ات صیقل ترین
راه تو بسته امیرالمؤمنین
صید حیدر شو که احمد خسته شد
راه تو با کام احمد بسته شد
هرچه باشد بوسه بر تو واجب است
تُکمه را واکن لباست حاجب است
یوسف مه طلعت اختر بزرگ
آن مبادا طالعت افتد به گرگ
بگذریم از این مقال دل خراش
رزق را خونین مکن وقت معاش
بوسه بر تو رزق جان مصطفاست
اصلاً این سینه دکان مصطفاست
اصلاً از امروز پیراهن مپوش
یا اگر پوشیدی، از آهن مپوش
ای ز دست جد گرفته شیر خود
خورده ای شیر از سر تصویر خود
پس تو در واقع ز خود نوشیده ای
سال ها هر چند سِر پوشیده ای
آخر این تصویر طغیان می کند
یک علی اکبر نمایان می کند
بین سینه تا سرت سرخ است و صاف
وای از شمشیرهای بی غلاف
این محل بیت الحرام انبیاست
حنجر این طفل، جام انبیاست
جبرئیل از این محل جبریل شد
موسی از اینجا امیر نیل شد
این گلوگاه عروج انبیاست
این گلو، گاه گذرهای خداست
این گلو نرم است، گل پیچش کنید
خون آن گرم است، گل پیچش کنید
اف بر این حنجر فروشان دنی
اف بر این گل پیچ های آهنی
ما تو را در پرده ی دل بسته ایم
بهر تو از اشک محمل بسته ایم
ما مواظب می شویم احساس را
قاب می گیریم عطر یاس را
در خبرها آمده گیسوی تو
زخم بر می داشت مثل روی تو
من حکایت می کنم تفهیم را
در حسین بن علی ترسیم را
سرخی این گونه را آسیب نیست
راه زردی در مسیر سیب نیست
لیک باید ایمنی از خاک داشت
گونه را بر خاک اگر سیبی گذاشت
شاید از سمّ فرس نیمش کنند
مردم پر حرص تقسیمش کنند
ما سر یک ظهر عاشق می شویم
لایق داغ شقایق می شویم
چشم هایت مسلخ سیّار ماست
مردن از چشم عزیزان کار ماست
وقت آن آمد که گل پاشی کنم
دلبران را تازه نقاشی کنم
ای حبیبت از حنا رعنا شده
در غمت پیر جوان معنا شده
عابست را بی لباس آمد جنون
کاین منم انّا الیه راجعون
مسلمت را عشق تو بر دار کرد
بی سران را شوق تو سردار کرد
حُر ز دشنام تو شیرین کرد کام
بر تو و دشنام تلخت السلام
ای بُریرت دل بریده از فلک
ای زهیرت هاتف انا معک
ای به عباس تو دریا معتقد
وی به اطفالت مسیحا معتقد
این تویی احلی من القاسم شده
تلخیِ من را هو الدائم شده
ای علی اکبر اذانت را افق
ای افق ها در نماز تو قُرُق
ای همه یاران تو فانی شده
معنی از اعیاد، طوفانی شده
هر کجا عید ولایت داشتیم
ما به یک ششماهه عادت داشتیم
باز هم عید است و هنگام نوید
ترک عادت کی کنم هنگام عید
گر چه تو در تشنگی کوشیده ای
از سر انگشت نبی نوشیده ای
اصغرت حتی به خاتم لب نزد
لب به انگشت تو و زینب نزد
محمد سهرابی