یا باب الحوائج یا موسی بن جعفر
از گردش فلک، سر و سالار سلسله
شد در کمند عشق، گرفتار سلسله
نَبود هزار یوسف مصری بهای او
آن یوسفی که بود خریدار سلسله
تا دست و پا و گردن او شد به زیر غُل
رونق گرفت ز آنهمه بازار سلسله
هرگز گلی ندیده ز خار آنچه را که دید
آن عنصر لطیف ز آزار سلسله
آگه ز کار سلسله جز کردگار نیست
کان نازنین چه دید ز کردار سلسله
غمخوار و یار تا نفس آخرین نداشت
نگشود دیده جز که به دیدار سلسله
جانها فدای آن تن تنها که از غمش
خون می گریست دیده ی خونبار سلسله
این قصه، غصه ای است جهانسوز و جانگداز
کوتاه کن که سلسله دارد سر دراز
مرحوم آیت الله محمد حسین غروی اصفهانی