تبانی
باغ سر سبز تو را خشک و خزانی کردند
ناکسانی که مرا خرد و کمانی کردند
پیکرت روی زمین بود و همه خندیدند
بعد از آن بر بدنت اسب دوانی کردند
بر سر قبر علی اصغر تو جمع شدند
با سر نیزه ولی فاتحه خوانی کردند
این طرف چادر طفلان تو در آتش سوخت
آن طرف با سر تو دست فشانی کردند
آتش و پنجه و لبخند و نگاهی بی شرم
در پی غارت ما خوب تبانی کردند
حسن لطفی