سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امامِ رئوف

چندیست...

یک سال می شود که تو هم پر کشیده‌ای
من هم به سوگ پر زدن تو نشسته‌ام

شاید به جا نیاوری‌ام آشنای من
می‌بینی از فراق تو خیلی شکسته‌ام

*
چون آفتاب بر لب بامم که مثل تو
مانده به زیر صورت خورشید پیکرم

ای تشنه لب به یاد ترک‌های لعل تو
لب تشنه مانده‌ام به نفسهای آخرم

*
بی تو تمام باغ تو رنگ خزان گرفت
بی تو پری برای پریدن نمانده بود

صحرای داغ، پای برهنه، لباس خشک
نایی دگر برای دویدن نمانده بود

*
چندی است رفته قوت دیدن ز دیده‌ام
بنگر به راه رفتن خواهر که دیدنی است

دارم هنوز بر تنم از آن مسافرت
یک باغ پر بنفشه برادر که دیدنی است

*
دل پاره پاره از همه ی طعنه‌هایشان
پایم هنوز آبله دار از شتابها

جا خوش نموده بر بدنم جای سلسله
ردی است بر تمام تنم از طنابها

*
پیراهنی که خون تو آغشته اش بود
هرگز نَشُسته‌ام نرود عطر و بوی تو

دارم هنوز با خودم از کوچه‌های شام
سنگی که خورد بر سر نیزه به روی تو

محسن عرب خالقی


[ شنبه 92/3/4 ] [ 4:41 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 42
بازدید دیروز: 36
کل بازدیدها: 1188312