مسیح سبز
نسیمی از سر زلفت بهار دنیا شد
تو آمدی و امیدی به عشق پیدا شد
تو آمدی و خبر آمد از سُرادق عرش
زمین برای همیشه پر از مسیحا شد
درست مثل زمان تولد زهرا
مدینه مثل زمین های مکه زیبا شد
هزار حظّ منزّه به دیده اش آمد
همین که چشم ستاره به روی تو وا شد
و آسمان اگر امروز این همه بالاست
به پای قامت طوبایی شما پا شد
صدای پای کریمانه ی تو می آید
دلم به پشت در خانه ی تو می آید
تو نور عشقی و حق آفتابتان کرده است
دعای سبزی و حق مستجابتان کرده است
میان خیل هزاران هزار بخشنده
برای جود خودش انتخابتان کرده است
هزار و چهار صد سال می شود، که خدا
مرا پیاله به دست شرابتان کرده است
تو را سرشته و ادغام کرده با قرآن
تو را نوشته و حالا کتابتان کرده است
قسم به کعبه برای شفاعت فرداست
اگر جوادالائمه خطابتان کرده است
خدا سرشته تو را، تا که مثل نور کند
کریمی اش به کریمیِّ تو ظهور کند
مسیح سبز نفس های تو حیاتم داد
شعاع نورِ ضریحت به جاده ام افتاد
برای آنکه خدا حاجت مرا بدهد
مرا نوشت مرید تو را نوشت مراد
به روی صفحه ی پیشانی ام ملائک تو
نوشته اند سگ خانه ی امام جواد
چگونه لطف نداری به این اسیری که
غلام حلقه به گوش تو بوده مادر زاد
صدای اول عشق و صدای آخر عشق
تمام عشقی و ای عشق خانه ات آباد
رسیده است به روی مهت سلام رضا
علی اکبر در خانه ی امام رضا
تو آمدی پی اکرام و هم نشینیِ مان
جواب عاطفه باشی به مستکینیِ مان
تو آمدی ز طبق های آسمان پایین
و کردی از پی چشمانتان زمینیِ مان
چگونه دست توسل نیاوریم آقا
تو آمدی که همیشه گدا ببینیِ مان
توی تو ماحَصَل چلّه ی توسل ها
تویی شراب طهورای اربعینیِ مان
تویی که حق خدایی به گردنم داری
تو آفریده شدی تا بیافرینی مان
تو را جواد و مرا آفریده ات کردند
قتیل آن دو کمان کشیده ات کردند
نگاه بی مثلت از تبار خورشید است
ضریح چشم قشنگت مدار خورشید است
کواکب از جریان تو نور می گیرند
طلوع نور شما تا دیار خورشید است
تو انعکاس جمال امام خورشیدی
شبیه آینه ای که کنار خورشید است
همین که سردی مان رفت و فصل گرما شد
به گوش خویش سرودم که کار خورشید است
قسم به حرمت خاک زمین کرب و بلا
به آن دیار که مهپاره بار خورشید است
جواب کودک خورشید سر بریدن نیست
جواب نور گلوی سحر، بریدن نیست
علی اکبر لطیفیان
برگرفته از وبلاگ نود و پنج روز باران