این که بر سینه خود داغ برادر دارد
نتواند که سر از سینه ی تو بردارد
تیر ها با همه قامت به تنت جا شده اند
وای بر من چقدر پیکر تو پر دارد
می کشی پا به زمین و کمرم می شکنی
کمی آرام که در پای تو مادر دارد
می کشد تیر ز چشمان تو با دست کبود
ولی این تیر چرا هیبت خنجر دارد؟
ای رشید حرمم بی تو حرم غارت شد
آخر این خیمه آتش زده دختر دارد
چه شده با سرت از ضربه سنگین عمود
بین دو ابروی تو سخت است ترک بردارد
حسن لطفی