ای جمعه ی نیامده ی روزگارها
الغوث و الامان خزان و بهارها
آئینه ی شریف ترین تبارها
خال لب تو کعبه ی دلبر مدارها
خوش به سعادت پسر مهزیارها
حالا که غصه وصله ی ناجور می شود
گیسوی تو بهانه ی منصور می شود
چشمت شعاع مستی انگور می شود
دارد بساط شکر خدا جور می شود
نامت شراب کهنه ی بزم خمارها
حالا که می به دلبری ساغر آمده
عطر گل محمدی از قمصر آمده
آقا بیا که کاسه ی صبرم سر آمده
حتی دعای ندبه صدایش در آمده
برگرد ای قرار دل بی قرارها
آن قدر گفته ایم که ضرب المثل شده
دنیا بدون تو به جهنم بدل شده
کعبه شکست خورده ی لات و هبل شده
شیطان دوباره معرکه گیر جمل شده
تیغت کجاست ذریه ی ذوالفقارها
چشمم به جاده های ظهورت سپید شد
ایمان فریب خورده ی ریش یزید شد
طفلی نماز با لب تشنه شهید شد
آقا بیا امید دلم نا امید شد
سر رفته است حوصله ی انتظارها
تردید و شبهه از سفرت حرف می زنند
با شک از آخرین خبرت حرف می زنند
از شایعات دور و برت حرف می زنند
آقا بیا که پشت سرت حرف می زنند
ای حرمت تمامی قول و قرارها
وحید قاسمی