مساوی سیزده
ای نخست همیشگی یکتا
آفتاب قدیمیِ دنیا
سیب سرخ بهشت پیغمبر
یک سبد یاس بر جمال شما
ابتدایت همیشه نامعلوم
انتهای تو نیز ناپیدا
راستی گر نباشی ای بانو
چه غریب است حرفهای خدا
خانه ات پایتخت این عالم
حجت من حدیث سبز کسا
فاطمه ای فرشته خیرات
بر تو و خاندان تو صلوات
چشمهایت ستاره می بارند
مثل خورشید روشنی دارند
نور ماه و ستاره و خورشید
چقدر پیش چشم تو تارند
جلوه کردی و از مکان خودت
آمدی و فرشته ها دارند ...
از بلندای عرش تا مکه
سر راه تو یاس می کارند
آمدی و تمام هر چه که هست
به مقام تو سجده می آرند
فاطمه ای فرشته خیرات
بر تو و خاندان تو صلوات
ای خداوندی تجسم ما
کعبه ی بی نشان مردم ما
صبح روز نخست ریخته اند
جای انگور سیب در خم ما
سوره ی مکی رسول خدا
نذر چشمانتان تبسم ما
بامتان پشت بام جبرائیل
خانه ات آسمان هفتم ما
گردش مهربان این دستاس
آرد داری برای گندم ما
فاطمه ای فرشته خیرات
بر تو و خاندان تو صلوات
تو فرادا تو فرد تو توحید
تو مساوی سیزده خورشید
تو همان سیب روشنی که ازل
از درخت خدا پیمبر چید
تو رسولی ولی به طرز دگر
مرتضایی ولی به شکل جدید
معجر روشن تو هجده سال
به خودش رنگ آفتاب ندید
شب ندارد مدینه ام با تو
السلام علیکِ یا خورشید
فاطمه ای فرشته خیرات
بر تو و خاندان تو صلوات
سر تو روی بالش پر بود
جلوه ات جلوه ای معطر بود
نان تو از بهشت می آمد
آب نوشیدنیت کوثر بود
مثل یک گنبد طلایی شهر
پشت بامت پر از کبوتر بود
آمدی و ملائک بالا
عرض تبریکشان به حیدر بود
روز میلاد تو برای رسول
به خداوند «روز مادر» بود
فاطمه ای فرشته خیرات
بر تو و خاندا ن تو صلوات
ای خدای جمالیِ دنیا
جلوه ی بی مثالی دنیا
نام تو بی وضو نمی آید
بر زبان اهالی دنیا
ای پری ای فرشته بالا
تو کجا و حوالی دنیا
تو کنار خدای خویش، خوشی
کوری جایِ خالی دنیا
ما همیشه پی جواب توایم
ای غروب سؤالی دنیا
فاطمه ای فرشته برکات
بر تو و خاندان تو صلوات
بی تو این سفره ها کریم نداشت
بی تو این بادها نسیم نداشت
تو اگر جلوه ای نمی کردی
طور موسای ما کلیم نداشت
با وجود وجود تو دیگر
حضرت آمنه یتیم نداشت
بی تو ذکر رئوف «بسم الله»
داشت رحمن ولی رحیم نداشت
حرمت قبله هم ترک می خورد
خانه ی تو اگر حریم نداشت
فاطمه ای فرشته خیرات
بر تو و خاندان تو صلوات
آینه صفحه ی کتاب تو بود
آسمان شیشه ی گلاب تو بود
اولین عکس در حجاب خدا
دور تا دور عرش قاب تو بود
صبح ها، ظهرها... نگاه علی
چشم بر راه آفتاب تو بود
روزها نیمه ی جنوب زمین
سنگ زیرین آسیاب تو بود
چادر خاکیِ زمین خورده!
مرتضی هم ابوتراب تو بود
فاطمه ای فرشته خیرات
بر تو و خاندان تو صلوات
علی اکبر لطیفیان