وسع
نوید عاطفه در گلشن امیدم من
و تا همیشه به درگاهتان مریدم من
به نبض عالم هستی که دست حضرت توست
برای خاطرتان بود اگر طپیدم من
قدم زدید و ز موزون رقص چادرتان
شدم نسیم و سر کویتان وزیدم من
به جای خالی خود کاشتی وجود مرا
و از زمین شما تا خدا رسیدم من
حضور گرم شما تا همیشه حس شدنی است
اگرچه حضرت بانو تو را ندیدم من
میان سرو قدی با رشیدگی فرق است
به لطف سایه ی طوباست، قد کشیدم من
حضور دختر آئینه ها زدم زانو
و طعم کوثر عشق تو را چشیدم من
اگرچه دیر ولی جای شکرتان باقی است
به جایگاه کنیزیِ تان رسیدم من
چهارپاره برایت سرودم و آن وقت
به جای قافیه عکس قمر کشیدم من
هزار مرتبه شکر خدا به محضرتان
شبیه صفحه ی آئینه رو سپیدم من
عجیب نیست یقین کن پس از حسین شما
کمی شبیه قد و قامتت خمیدم من
تمام دغدغه ی من، ادای نذرم بود
برای زینبت عباس پروریدم من
یکِ شما به چهارم اگرچه می چربد
به حدّ وسع خودم مادر شهیدم من
چه عزّتی به از این با تمام آدابش
کنیز زاده بمیرد برای اربابش
سعید توفیقی