مسمار
چشم سپیده در هوایت تار مانده
جای نگاهت گوشه ی دیوار مانده
یکبار، آهسته از این کوچه گذشتی
جای قدمهایت ولی صد بار مانده
ای بی هوا غلطیده در کوچه، به دستت
ردّ هواداری یک بی یار مانده
توحید شد شرک خداوندان تزویر
توحید تو در مسلخ انکار مانده
افتان و خیزان رفتی اما تا همیشه
حرف تو بین کوچه و بازار مانده
بی بی، تمام عقده های من دوا شد
اما میان سینه ام ... مسمار مانده
حامد اهور