مادر که رفت...
مادر که رفت و در دل ما اشتیاق نیست
جز یادگارهاش درون اتاق نیست
مادر که نیست خانه چه تاریک و ساکت است
انگار توی خانه ی حیدر چراغ نیست
حالا که پر زدی نفس راحتی بکش
دیگر که روی سینه ی تو درد و داغ نیست
رفتی و من به رفتنت عادت نکرده ام
مادر... غمی درون دلم جز فراق نیست
حالا نشسته ام وَ کمی فکر می کنم
بی شک شبانه رفتن تو اتفاق نیست
گفتم که اوست ماه شب تار خانه مان
ماهیست پشت ابر ولی ابر در محاق نیست
اصلش ولایت است، فدک یک بهانه بود
دعوای ما که بر سر یک تکه باغ نیست
مجتبی حاذق