صدای آب
سیل مصیبت چون شرر بر جان غم زد
مردی غمین دستان خود را روی هم زد
یعنی خدا دار و ندارم را گرفتند
سرمایه و صبر و قرارم را گرفتند
آن شب ستاره در سما پیدا نمی شد
بال کبوتر بچه ها هم وا نمی شد
آن شب به کام دهر مُهر اسکُتوا بود
آن شب، شب دفن امید و آرزو بود
لحظه برای مرتضی چون سال می شد
احمد مهیّا بهر استقبال می شد
تنها صدای آب می آمد در آن شب
حیدر بنای قبر خود می زد در آن شب
دست علی از بازوی نیلی خبر داد
از زخم بازو ناله ی جانسوز سر داد
از غصّه با اشکش چو نقش لاله می زد
شرمنده از پهلوی زهرا ناله می زد
طفلان پربسته به دندان پر گرفتند
همرنگ بابا ناله را از سر گرفتند
ای وای پیش کودکان مادر کفن شد
مادر چه گویم روح مولا در کفن شد
قرآن به دوش خود خدای صبر می برد
با پای خود خود را به سوی قبر می برد
تابوت سرخ یک کبوتر دیدنی بود
تشییع هجده ساله مادر دیدنی بود
حیدر به دستش گوهری در خاک می کرد
مقداد چشم مجتبی را پاک می کرد
محمد سهرابی