برای شستن مهتاب آب لازم نیست
مرا ملازمت آفتاب لازم نیست
بمان و صبر کن ای شب شتاب لازم نیست
کنار سینه ام ای غم به انتظار چه ای؟
برای آه کشیدن طناب لازم نیست
به من نشان مده این پینه های خونین را
که در قرائت زخم تو قاب لازم نیست
در این بدن که پر از زخمهای منتخب است
برای بستن زخم، انتخاب لازم نیست
به جسم بانوی من از چه آب می ریزی؟
برای شستن مهتاب آب لازم نیست
چه کرد ضربه ی سیلی به چهره ی جِلباب؟
سؤال نیلی ما را جواب لازم نیست
شبانه بود که آمد، شبانه بود که رفت
قلیل زندگی ام را حساب لازم نیست
کفن که می کنمش چون وصیتش این بود
حجاب نور که باشد نقاب لازم نیست
شیخ رضا جعفری