تنهایم
نیلوفری که از دل سیلاب می برم
آرامشی است کز شب بی تاب می برم
جرأت نمی کند که بیاید به چشم من
با زَهره ای که از جگر خواب می برم
هرچه ستاره بود به تشییعم آمدند
بر دوش خود جنازه ی مهتاب می برم
یا ماهی جدا شده از وصل آب را
با آب شسته، در حرم آب می برم
هوشم پریده از سر و سرمست گشته ام
بر دوش، خمره ای ز می نای می برم
باور نکردنی است ولی جان خویش را
دیدم که خواب هستم و در خواب می برم
این پهلوی شکسته و این بازوی کبود
تصویر غارتی است که در قاب می برم
تنهایم و به خاطر تشییعت ای عزیز
دست نیاز بر در اصحاب می برم
شیخ رضا جعفری