سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امامِ رئوف

سرِ خوب شدن

با آنکه نفسهای پر از بال زدن داشت
در چشم کبودش رمق بودن من داشت

گلدوزی پیراهن او تا شب آخر
با من که نه! با اشک و غم و ناله سخن داشت

می گفت: ببین پینه ی دستم شده بهتر
می گفت ولی آتش صد زخم به تن داشت

می گفت: مهم نیست یکی دو سه جراحت
یا اینکه نمی گفت چه دردی به بدن داشت

از آرزوی خوب شدن گفتم وگفتم
اما مگر این زخم سرِ خوب شدن داشت؟!

***
یک عمر نشستیم و در این کوچه نوشتیم:
ای شهر! مگر یک زن غمدیده زدن داشت؟

علیرضا لک


[ جمعه 92/1/23 ] [ 3:11 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 253
بازدید دیروز: 371
کل بازدیدها: 1186522