سرِ خوب شدن
با آنکه نفسهای پر از بال زدن داشت
در چشم کبودش رمق بودن من داشت
گلدوزی پیراهن او تا شب آخر
با من که نه! با اشک و غم و ناله سخن داشت
می گفت: ببین پینه ی دستم شده بهتر
می گفت ولی آتش صد زخم به تن داشت
می گفت: مهم نیست یکی دو سه جراحت
یا اینکه نمی گفت چه دردی به بدن داشت
از آرزوی خوب شدن گفتم وگفتم
اما مگر این زخم سرِ خوب شدن داشت؟!
***
یک عمر نشستیم و در این کوچه نوشتیم:
ای شهر! مگر یک زن غمدیده زدن داشت؟
علیرضا لک