مسیح منبانوی خانه بار و بساط سفر مبنددر پیش دیده های مِه آلوده ام مخندصیاد مهربان مرو از پیش صید خودمی میرد این پرنده ی پابسته در کمنداسطوره ی شجاعت اعراب بوده اماما مرا نگاه کبودت ز پا فکنداز مردنم سه ماه گذشته مسیح منقرآن بخوان برای عزای دلم بلندیکبار بسته گشته دو دستم دگر بس استبا رفتنت دوباره دو دست مرا مبندوحید قاسمی