سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امامِ رئوف
ناگهان بازوی آب آور تو می ریزد 
مشک می ریزد و چشم تر تو می ریزد
 
مژه های تو خودش لشکری از طوفان است
تیر را چون بکشم لشکر تو می ریزد
 
دیدم از دور که با نیزه بلندت کردند
بی سبب نیست که بال و پر تو می ریزد
 
گیرم امروز ببندم به سرت پارچه ای
صبح فردا روی نیزه سر تو می ریزد
 
بهترین کار تو این است که دستت نزنم
دست من گر بخورد پیکر تو می ریزد
 
شده اندازه ی قاسم بدنت از بسکه
قد و بالای تو دور و بر تو می ریزد
 
مادرم مادر  تو  -  مادر  تو   مادر  من
گریه ی مادر من - مادر  تو  می ریزد     
 
        علی اکبر لطیفیان    

[ پنج شنبه 91/5/5 ] [ 6:53 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 53
بازدید دیروز: 9
کل بازدیدها: 1189090