ظرفیت کودکانه
خانه های قدیم را دیدی؟ همچنان که درش بزرگتر است
گر که میخی به داخل در خورد، این سر از آن سرش بزرگتر است
حال بنشین خودت حساب بکن لگد و تازیانه و اینکه
پشت در مادری ست که قطعاً درب از پیکرش بزرگتر است
صحنه ها در ادامه ی این شعر، بسته دستانِ بازِ مولا را
توی این خانه غصه هست ولی غصه ی حیدرش بزرگتر است
حیدری که به خانه اش دیده هیجده ساله قدکمانش را
بارها گفته با خودش نکند از خودش همسرش بزرگتر است
ظرفیت های کودکانش را می شناسد علی به وقت نیاز
یکی از دردهای او اینکه حسن از خواهرش بزرگتر است
حسنی که کنار مادر خود هر قدَر قد کشیده است به چشم؛
دیده دست کثیف آن ملعون از سر مادرش بزرگتر است...
مهدی رحیمی