امامِ رئوف

صدای ناله

تمام دفتر شب در تب سحر می سوخت
زنی میان غزلهای شعله ور می سوخت

دگر چه فرق که پروانه بود یا ققنوس
بدان که بال و پری داشت پشت در می سوخت

جز این نبود که می خواست اینچنین باشد
اگر که شعله نشین گشته بود اگر می سوخت

چگونه خم نشود، می شود مگر وقتی
ز میخ داغ چنان شد که تا کمر می سوخت

صدای ناله می آمد ولی نفهمیدم
که مادر است در آتش و یا پسر می سوخت

نه فاطمه ست! که با او در آسمان خدا
نشسته حضرت جبریل بال و پر می سوخت

نه خانه بود نه دریا بگو که اقیانوس
بگو که عرش خدا بود سر به سر می سوخت

حدیث خانه و در هرچه بود آتش بود
چه شد که فاطمه از کوچه بیشتر می سوخت

محسن ناصحی


[ دوشنبه 92/1/12 ] [ 10:37 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 4
بازدید دیروز: 39
کل بازدیدها: 1201182