امامِ رئوف

اول قرار بود...

با رفتنش تمامی غمها به من رسید
درد دو ماه فاطمه یکجا به من رسید

اول قرار  بود که با هم سفر کنیم
رفتن به او رسید و تمنّا به من رسید

بی او شکست خورده ی تاریخ می شدم
با فاطمه، ولایت عظما به من رسید

آخر نشد طبیب برایش بیاورم
حسرت ز درد امّ ابیها به من رسید

او رو سپید شد که بلا را به جان خرید
خجلت ز روی حضرت طاها به من رسید

یادم نمی رود که چگونه تلاش کرد
در زیر تازیانه ی اعدا به من رسید

در طول زندگانی از خود گذشته اش
یا به خدا و یا به نبی یا به من رسید

هرچند آستین به دهان ناله می زدند
اما صدای زینب کبری به من رسید

تقسیم کار خانه به نفع علی نبود
وای از دلم که شستن زهرا به من رسید

از بس غریب بودم و بی کس به وقت دفن
تسلیت از خدای تعالی به من رسید

اهل مدینه راحت و آرام خفته اند
بیداری همیشه ی شبها به من رسید

نه اینکه دست خویش کشیدم به زخم او
زخمش ز بسکه بود هویدا به من رسید

جواد حیدری


[ سه شنبه 92/1/6 ] [ 10:18 صبح ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 9
بازدید دیروز: 42
کل بازدیدها: 1193361