امامِ رئوف | ||
مهیّا هرگاه چون خمیده برم راه می روی باور کن از خجالت تو آب می شوم هر شب به یاد چشم شقایق گرفته ات از فرط گریه بهر تو در خواب می شوم
نُه سال همدم دل تنهای من شدی بگذاشتی جوانی خود را بپای من جان علی بیا، مرو از خانه، بی کسم زود است رفتنت ز برم باوفای من
ای خانه دار بستری ام جان محسنت برخیز و بهر دلخوشیم کارِ خانه کن هرچند درد شانه بریده امان تو آشفته موی دختر خود باز شانه کن
یکبار روی خود به علی هم نشان بده آخر من ای بنفشه ترین محرم توأم با من ز زخمهای تن خود سخن بگو ای زخمی مدینه شریک غم توأم
تو روز و شب ز گریه که سیری نداشتی این روز آخری ز چه لبخند می زنی؟ تابوت دیده ای که چنین شادمان شدی لبخند گریه دار، مهیّای رفتنی؟ علی ناظمی [ شنبه 92/1/3 ] [ 5:37 عصر ] [ کبوترِ حرم ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |