اقتباس
ای گل ز گلزار رخ تو، اقتباسی
نیلی اگرچه مانده ای اما تو یاسی
از چادر تو می رسد نور عجیبی
وقتی که در محراب غرق التماسی
با این که در کوچه گرفته خصم راهت
باور ندارم که ز دشمن می هراسی
در بستر بی طاقتی، می پیچی از درد
جان می دهی اما به یک مرگ حماسی
لاغر شدی لاغرتر از روز گذشته
یعنی تنت گم می شود در هر لباسی
زخمی من آیا نمی خواهی بخوابی؟
از شب گذشته مادر خورشید، پاسی
آئینه بردار و تماشا کن رخت را
مادر ببین آیا خودت را می شناسی؟
سید محمد جوادی