امامِ رئوف

قرار شد که...

و چشم هات پر از اشک خون، دلت درهم
وجود باغ گلت غرق غصه ای اعظم

نگاه آخر بابا هنوز یادت هست
نه با وضوح، که از پشت گریه ها مبهم

تمام عشق تو ناباورانه پر زد، رفت
پدر که رفت تو هم دل بریدی از عالم

اگرچه داغ پدر زخم ناگزیری بود
ولی برای تو شد حرف آخرش مرهم

که مژده داد: «تو هم زودِ زود می آیی
بیا که منتظرت در بهشت می مانم»

پدر که رفت تو هم روزهای بعد از او
برای آن سفر آماده می شدی کم کم

و گرگها همه انگار منتظر بودند
که زود چشم ببندد پیمبر خاتم

همینکه چشم مبارک به روی هم آمد
بدست اهل جهالت امور شد در هم

قرار شد که ببندند دست مولا را
قرار شد که تو را بشکنند یعنی خم...

اگر گلایه شد از غصب بی دلیل فدک
جواب حرف تو سیلی شود و او محکم...

قرار شد که بگیرند از علی با زور
تو را و غنچه ی نشکفته ی تو را با هم

و با وفات غریبانه ات تولد یافت
بزرگ واژه ی ابراز داغ دلها «غم»

علی اصغر ذاکری


[ سه شنبه 91/12/29 ] [ 8:18 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 17
بازدید دیروز: 26
کل بازدیدها: 1193198