امامِ رئوف

ناخود آگاه

درد سر، بین گذر، چند نفر، یک مادر...
شده هر قافیه ام یک غزل درد آور

ای که از کوچه ی شهر پدرت می گذری
امنیت نیست، از این کوچه سریعتر بگذر

دیشب از داغ شما فال گرفتم، آمد
دوش می آمد و رخساره... نگویم بهتر

من به هر کوچه ی خاکی که قدم بگذارم
ناخود آگاه به یاد تو می افتم مادر!

چه شده؟! قافیه ها باز به جوش آمده اند
پشت در، فضه خبر! مادر و در، محسن پر...

کاظم بهمنی


[ دوشنبه 91/12/28 ] [ 5:32 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 27
بازدید دیروز: 26
کل بازدیدها: 1193208