ناخود آگاه
درد سر، بین گذر، چند نفر، یک مادر...شده هر قافیه ام یک غزل درد آورای که از کوچه ی شهر پدرت می گذریامنیت نیست، از این کوچه سریعتر بگذردیشب از داغ شما فال گرفتم، آمددوش می آمد و رخساره... نگویم بهترمن به هر کوچه ی خاکی که قدم بگذارمناخود آگاه به یاد تو می افتم مادر!چه شده؟! قافیه ها باز به جوش آمده اندپشت در، فضه خبر! مادر و در، محسن پر...کاظم بهمنی